طلوع در سیاره میمونها(نمایش تکامل)
منبع : وبسایت آگاهی http://1.darwinday.ir/
تکامل در تمام صحنههای فیلم «سیاره میمونها» نمایان است، اما آیا این توسط طرحشان توجیه شده است؟
یکی از چالشهای فیلمنامه مارک بامبک نشان دادن این امر بود که چرا میمونها نیازمند به رشد و فرگشت زبان(صحبتکردن، تکلم) هستند. استدلال شده است که فرگشت(تکامل) صحبتکردن به دلیل مزیت بقا(ادامه زندگی) و بیان فوری اطلاعات به تعداد زیادی از افراد است. هنگامیکه شهردار سانفرانسیسکو، دریفوس (با بازی گری الدمن) به جمعیت بازماندگان میگوید: میبینیم که این مزیت به کار میآید، اما ما این امر را درزمانی که سزار شامپانزه کنترل جمعیت خود را بهعهده میگیرد هم میبینیم. جنگ تنها زمانی پیروز میشود، یا زندگی زمانی دفاع میشود که افراد از طریق اشتراک اطلاعات متحد شوند.
البته انسان و شامپانزه آناتومیهای گوناگونی برای صحبتکردن دارند که چالشهای بیشتری را نشان میدهد.بهعنوانمثال شامپانزهها یک کیسه هوای صوتی دارند که انسانها آن را ندارند. وقتیکه من با اندی سرکیس(بازیگر نقش سزار) در هفته گذشته مصاحبه کردم، از او پرسیدم که آیا او برای تلفظ درست آموزشدیده بود؟ «نه من بهطور غریزی صدا را درمیآوردم. سزار برای بیان فکر و عقاید خود، علاوه بر خروج هوا از طریق حنجره ایجاد صدا میکند. اگر احساسات همراه با خشم و سرخوردگی بود کلمات ازلحاظ فیزیکی سادهتر تولید میشود؛ اما اگر مشاهده تأملی باشد، بیان واژه سختتر میگردد».
در بخش دوم فیلم، سزار بهطور فزاینده فلسفی میشود و عملکرد آن باعث غم و اندوه او میشود. وقتیکه به سرکیس میگویم Keri Russell’s line to Caesar، «سعی کنید صحبت نکنید، من میخواستم تشویق کند، او میخندد»، بله این دیالوگِ بسیار هوشمندی است.
مشکل دیگر با به تصویر کشیدن زبان در فیلم این است که گونههای میمونها و افراد مختلف ظرفیتهای مختلف برای گفتار دارند. او گفت:«بزرگترین ترس من این بود که همه ما روان صحبت میکردیم و نمیتوانستیم مراحلِ کسب توانایی صحبتکردن را نشان دهیم. فرض این بود که همه میمونها واگرایی فردی خود رادارند و سزار به برخی از آنها زبان اشاره یاد میداد. برخی از میمونها که داروی هوش بیشتری دریافت کرده بودند پیشرفتهتر میشدند. ما نشان دادیم که میمونهای قدیمیتر مثل میمونهای جوانتر قادر به یادگیری زبان اشاره نخواهد بود، مانند یادگیریِ انسان.»
این پدیده در مطالعات هوش با میمون مونث اسیرشده که در حال شیر دادن نوزاد است دیده میشود. میمون مادر دانشآموز است اما نادانسته، آموزش غیرعمدی نوزاد صورت میگیرد، درنهایت به یک میمون بالغ فوقالعاده هوشمند تبدیل میشود. شامپانزه A i در ژاپن و بونوبو کانزی در آمریکا هر دو نمونههایی از این امر هستند.
«ما از طریق فیلمنامه جلو میرفتیم و زبان اشاره آمریکایی (ASL) را برای هر خط از گفتوگو داشتیم. ما نیاز داشتیم تا میمونها ترکیبی از بیان چهره، ژست و کلمه گفتهشده را ایجاد کنند. همانگونه که میمونها به اثرات دارو پاسخ میدهند ارتباط کلی میمونی به واقعیت نزدیک میشود.»
با فیلم طلوع سیاره میمونها، سرکیس قصد ادامه استخراجِ این شکاف غنی از حرکات حیوانیِ نزدیک به زندگی را دارد که توسط فنآوری ضبط حرکت ساختهشده است. مزرعه حیوانات اورول و کتاب جنگل کیپلینگ در فهرست شرکت Imaginarium، در استودیوی ضبط حرکت در Estreee هستند. «من فکر میکنم ضبط نمایش کاربردی برای نشان دادن گونههای مختلف از طریق مشاهده جدی و از طریق راهی است که جسم انسان را دوباره هدفِ طرح شخصیت قرار میدهد. ما میتوانیم بخشهای مختلف بدن یک بازیگر را به مفاصل حیوان اختصاص دهید، بنابراین شما آنها را مجبور به رانندگی کرده و درنهایت شما آن را تنظیم میکنید، این امر بسیار معتبر است.» او در حال حاضر بر چه چیزی کار میکند؟ «یک پروژه در مورد نئاندرتالهل. این امکان وجود دارد که یک نئاندرتال دیجیتالی از توالی ژنوم ایجاد شود، بنابراین ما در حال انجام یک آزمایش هستیم تا نشان دهیم که چگونه ضبط حرکت میتواند زندگی را برای گونههای منقرضشده به ارمغان بیاورد.»
گونهی میمونهایی که پیر بول از آنها برای نوشتن رمان سیاره اصلی میمونها حدود ۵۲ سال پیش الهام گرفته بود در حال حاضر با خطر انقراض مواجهاند. سرکیس گفت: هنگامیکه آنها دیگر در طبیعت وجود نداشته باشند احتمالاً تنها راهی که از طریق آن کودکانِ نسلهای آینده آنها را ببینند از طریق بازیگران و حرکات ضبط خواهد بود.» ضبط حرکت نقش آموزشی دارد.
در فیلم طلوع سیاره میمونها، میمون آتوپیا با این جمله که «میمون نباید میمون را بکشد» بهعنوان یک اصل کلی آغاز خوبی میکند؛ اما با شروع جنگ، آیا چنین آرمانی زنده میماند؟ آنها بهخوبی در میان انسانها نیامدهاند. تستهای شخصیت در شامپانزهها نشان میدهد که آنها در تمام صفات با ما مشترکاند بهجز «تجربه جدید» و «روان» (هرچند در مورد دومی کمی بحث وجود دارد).
به نظر میرسد آغاز به یک تجربه جدید در سزار تکاملیافته است، اما چه میشود اگر او یا میمونهای دیگر عصبی شوند؟ هیچ میمونی در ذهن خود نمیخواهد اختلالات پاتولوژیکِ طمع بیشازحد، سادیسم و خودپرستی را تکامل دهد. افراد مبتلابه این صفات شخصیتی فاقد همدلی هستند، اما میتوان استدلال کرد که افراد در آن طیف استفادههای خود را در یک جامعه پیشرفته دارند.
این نوع از ذهن بهعنوان systemising توصیفشده است. این افراد بسیار ماهر هستند. systemising ممکن است در طیف اختلالات اوتیستی همراه با نهایت اختلالات روانی و همدلی صفر باشد. در تمامی جنبههای زندگی مبتلایان بهآن تمایل به فعالیت در رشته های حرفهای دارای سیستمهای تکراریِ بر اساس یک قانون دارند. رشتههای دانشگاهی مثل زبان، حقوق، سیاست، فناوری، بانک داری و مهندسی مورد علاقه این افراد است.
اگر سزار میخواهد یک جامعه مبتنی بر مدل انسانی ایجاد کند، این نوع تفکر و مغز باید در جمعیت میمونها گسترش یابد. آیا میمونها میتوانند از اشتباهات انسان درس بگیرند؟ توصیه من برای سزار این است راه بونوبو را تقلید کند، نوع گونهی ماده را تقویت کند و از شکافت مغزی چشمپوشی کند. این در جامعه انسانی است که شکاف جنسیتی یکدلی بهوجود میآورد، با این فرض که زنان تمایل دارند سطوح بالاتری از همدلی را نشان دهند. در میان دیگر میمونها، بنوبو میمون مادرسالاراست و بهمراتب نسبت به شامپانزه مردسالار کمتر پرخاشگر است.
باوجود افزایش پیچیدگی شامپانزه، پیکر وسیعِ مجسمه آزادی، در شن و ماسه مدفونشده و تعریف تمدن بشری بهعنوان یک کالای عظیم فراموش شده است. خوشبختانه، برای رساندن ما در آن جایگاه چند فیلم دیگر موردنیاز خواهد بود. از سرکیس خواستم تا در مورد طرح فیلم بعدی صحبت کند اما او تنها تأکید کرد که سزار با مشکلات بسیار بیشتری مواجه خواهد شد.
ترجمه سجاد شیری