تصویری آرمانگرایانه ازهنر متعالی
[ ]
چگونه بازیگر شدند؟(رضاکیانیان)
نظرات

چگونه بازیگر شدند؟(رضاکیانیان)

منبع:www.fungozar.com.ویکیپدیا

Reza Kianian (Eide Ghadir).jpg

__________________________________________________________________________________________________________________________________
مختصری در باره او

 (رضا کیانیان) ،اورا باید از موفق‌ترین بازیگران سینما و تئاتر ایران دانست. کسی که از یک سطح خیلی خوب کار خودش را آغاز و روی سطوح خوب و عالی پیش رفت. کیانیان هم مثل هر بازیگر خوب دیگری در جهان ممکن است، روزها و بازی‌های متوسطی داشته باشد اما اعم کارهای او بر پایه توانایی‌های زیادش بنا شده. این‌که سال‌ها بتوانید خوب که نه بهترین باشید، کار خیلی دشواری است که تنها از عهده افراد کمی برمی‌آید. کیانیان بی‌شک در بازیگری و در کنارش عکاسی و نوشتن، توانسته سطح مناسب و خوب خودش را حفظ و آن‌را ارتقا بخشد. این کار دشواری است که بتوانید تایید عمومی و تفکرات خاص را بگیرید، خودت را به‌عنوان بهترین مطرح کنید و بهترین بمانید. جرقه نباشید و همیشه نورافشانی کنید. کیانیان از عهده این کار دشوار به‌خوبی برآمده است.

Image result for ‫رضاکیانیان‬‎Image result for ‫رضاکیانیان‬‎

رضا کیانیان در سال ۱۳۳۰ در تهران به دنیا آمد. وی دومین فرزند خانواده و دارای ۴ برادر و دو خواهر میباشد.در ۱ سالگی به همراه خانواده به مشهد نقل مکان کرد. در مشهد علاوه بر گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در حوزه علمیه مشهد به تحصیل دروس فقهی و اسلامی نیز پرداخت. اولین استاد بازیگری او برادرش داوود بود که در سال ۱۳۴۵ وی را در نمایشنامه از پانیفتاده ها به قلم غلامحسین ساعدی کارگردانی کرد. رضا به مدت سه سال در گروه تاتر برادرش داوود فعالیت داشت. وی در سال ۱۳۵۵ از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته تئاتر فارغ‌التحصیل شد.اودر ابتدا بازیگر تئاتر بود وبعدها با بیشتر شدن پیشنهادات بازی در کارهای تلویزیونی و سینمائی و در سال 1383 کلا" تئاتررا کنار گذاشت. ولی کیانیان در فروردین ۸۹ با بازی در نمایش پروفسور بوبوس به کارگردانی آتیلا پسیانی بعد از ۶ سال دوری از تئاتر دوباره به صحنه ی نمایش بازگشت ودر شانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم آژانس شیشه ای جایزه بهترین بازیگر نقش دوم را گرفت و در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم کیمیا کاندیدای دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد نقش دوم بود. در ضمن او در فیلمهای سینما سینماست و روبان قرمز بازیهای فوق العاده‌ای ارائه داده است.

Image result for ‫رضاکیانیان‬‎

او برای بازی ماندگارش در فیلم خانه‌ای روی آب سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را از بیستمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر بدست آورد.معروف ترین نقش تلویزیونی رضا کیانیان نقش «جمشید» در سریال شلیک نهایی به کارگردانی محسن شاه‌محمدی می باشد. شهرت و محبوبیت کیانیان در نقش «جمشید» چنان بود که مدل مو و لباس های «جمشید» در میان جوانان و به نام «مدل جمشیدی» رایج شد. بطور یقین بحث برانگیزترین و جنجالی ترین نقش تلویزیونی وی در سریالهای کیف انگلیسی در نقش یک روحانی مسن و در دوران سرکشی در نقش یک قاضی میباشد. برجسته ترین کار کیانیان در تلویزیون بازی وی در سریال مختارنامه در نقش عبدالله بن زبیر، خلیفه بزرگ زبیری در مکه است که علاوه بر آن که متفاوت ترین نقش هنری وی محسوب می شود، اولین کار تاریخی کیانیان در نقش یک شخصیت خاکستری (به گفته خودش) است. وی یکی از بازیگران ثابت مجموعه تلویزیونی وکلای جوان نیز بود.

او بازیگر خبره ایست و بسیار اصولی و سخت و جدی روی نقشهایش کار میکند.پس شنیدن درسهائی از وی میتواند برای شیفتگان هنر پیشگی راهگشا باشد.در مطلب زیر از زبان وی روشهائی را که به یک(بازیگر خوب،پخته و موفق )شدن کمک میکندمیخوانید:

 


کار برای کار

وقتی یک هنرمند کار می‌کند به‌نظر من بیشتر به کارش اهمیت می‌دهد تا این‌که چه جایگاهی دارد چون جایگاه به‌وجود می‌آید. من کار نمی‌کنم که جایگاه پیدا کنم، من کار می‌کنم که کار کرده باشم. اصلا به بهترین و بدترین بودن فکر نمی‌کنم. بعضی نشریات به من می‌گویند نظر خودت را درباره بهترین فیلم، بازیگر، کارگردان بگو… اگر دیده باشم می‌گویم اما اگر ندیده باشم نظر نمی‌دهم. به هرحال نویسنده و منتقد سینمایی این است که همه را دیده باشد. پس انتخابش از من محق‌تر است.


خودشیفته

آدم خودشیفته‌ای نیستم. وقتی مرا به‌عنوان بهترین انتخاب می‌کنند خیلی خوشحال می‌شوم زیرا کار من دیده و ارزش‌هایم فهمیده شده است. نظر منتقد اگر من را انتخاب کنند همانقدر برای من قابل احترام است که اگر کسی دیگر را انتخاب کنند. وقتی من را انتخاب کنند بیشتر خوشحال می‌شوم. هیچ وقت به این فکر نمی‌کنم که وقتی بازی کردم باید مورد تشویق قرار بگیرم.


زندگی روزمره

اولیویه سر صحنه مثل یک لرد انگلیسی صبحانه می‌خورد و روزنامه‌اش را ورق می‌زد تا آماده شود برای گریم و رفتن به سر صحنه که می‌بیند آقای داستین هافمن خواب‌آلود و منگ آنجا راه می‌رود. می‌گوید: «پسرم چرا اینقدر خواب‌آلودی…» او هم می‌گوید: «برای صحنه فرار، شخصیت ۲ روز نخوابیده و من هم واقعا نخوابیدم تا بتوانم این حس را واقعی منتقل کنم.» می‌گوید: «پسرم خودت را اذیت نکن، برو بازی کن…»بازیگری و زندگی روزمره باهم فرق دارد. بازیگری یک فن است، یک شعور است ،یک عاطفه و یک ناخودآگاه… این‌ها را که باهم جمع کنیم، می‌شود بازیگر. بازیگر باید خستگی را بازی کند، طوری که تماشاچی آن را باور کند. بازیگر باید اعتیاد را بازی کند، نه این‌که خودش مواد مصرف کند چون اگر معتاد شود نمی‌تواند بازی کند.

 
بازی مهم است

در خانه‌ای روی آب خودم را چاق کردم. هرکسی می‌تواند خودش را چاق کند اما الزاما بازیگر خوبی نیست. پس چاق کردن معیار یک بازی خوب نیست، معیار یک بازی خوب فقط، بازی خوب است. چاق کردن و لاغر کردن یکی از وجوه بازیگری است. بگذارید من یک مثال برای‌تان بزنم. بازیگری خودش را چاق می‌کند ولی بازیگر خوبی نیست. وقتی پلان اولش را می‌بینیم می‌گوییم واه چه کاری کرده. ۵ دقیقه می‌تواند موجب شگفتی مخاطبش شود اما ۸۵دقیقه بعد را باید بازی کند. پس بازی است که مهم است.
 
وقتی قرار است که من در فیلم «یک بوس کوچولو» نقش یک پیرمرد را بازی کنم، آن هم در کنار یک پیرمرد واقعی که آقای جمشید مشایخی است، با این‌که رضا کیانیان هستم و سنم از آقای مشایخی کمتر است باید کاری کنم که تماشاگر را به باوری برسانم که من حتی از آقای مشایخی بزرگ‌ترم ولی چون ورزش می‌کنم سرحال مانده‌ام. می‌بینید! همین‌طور سختی‌اش زیاد می‌شود چون باید یک پارادوکسی را در بازی‌‌تان داشته باشید. در آنجا من یک گریم خاصی هم دارم، آن گریم و لباس فقط ۵دقیقه کارایی دارد و آنچه تماشاگر را نگه می‌دارد بازی است. پس در نتیجه؛ یک گریم متفاوت یا یک ظاهر متفاوت به تنهایی نمی‌تواند منجر به یک بازی خوب شود.

ویترین خوب، ویترین بد

در بین تابلوهای پیکاسو و ونگوگ چند عدد معروف هستند اما در بقیه هم آن‌ها ونگوگ و پیکاسو هستند. فیلم چون یک کار جمعی است، اگر خوب باشد همه خوب به چشم می‌آیند. فیلم مثل ویترین می‌ماند. اگر ویترین خوب باشد اجناس هم به چشم می‌آیند. ویترین بد، حتی کریستین دیور را هم معمولی نشان می‌دهد. یک فیلمی مثل آژانس شیشه‌ای که آن سال خیلی خوب دیده شد، همه چیزش خوب بود. همه چیز دیده می‌شود حتی ریزترین چیزها. به همین دلیل در جشنواره‌ها، داوران گاهی جوگیر می‌شوند و فکر می‌کنند یک فیلم خوب همه چیزش خوب است و شروع می‌کنند به همه عواملش جایزه دادن. درحالی‌که فیلمی که بدتر است ممکن است که مثلا طراحی صحنه یا گریم بهتری داشته باشد. چون فیلم یا خوب نیست یا جو را نمی‌گیرد درحالی‌که من در یک فیلم چه در آن یکی و چه این، همان رضا کیانیان هستم و روزبه‌روز باتجربه‌تر هم می‌شوم.

 
بازیگر بدون قفس

در فرانسه به بازیگرانی که از تراژدی تا کمدی بازی می‌کنند می‌گویند کمدین اما من خودم در کتاب‌هایی که نوشته‌ام دسته‌بندی‌هایی کردم. یکسری بازیگرانی هستند که تک‌نقشند. در همین سریال‌های نود شبی ماجرا خیلی روشن است. خیلی از بازیگران فقط یک نقش را بازی می‌کنند، حالا چه یک شبی، چه یک هفته‌ای یا نود شبی او همان را بازی می‌کند. در سینما هم همین‌طور. بعضی از جوان‌ها بازیگر تک‌نقش هستند. یک پسر یا دختر که قرار است عاشق و بعد فارغ شود. یکسری از بازیگرها بازیگر چند نقش هستند. یکسری از بازیگرها اما بازیگر هستند و همه نقش‌ها را بازی می‌کنند. مثلا سیلوستر استالون یک بازیگر تک‌نقش است. یک طیفی دیگر از بازیگرهای دیگر هم مثل آرنولد همین شرایط را دارند. در یک رده این‌طرف‌تر تام کروز که چند نقش است را نام برد. کمی این‌طرف‌تر می‌رسیم به پاچینو و دنیرو که اکنون خیلی در ایران طرفدار دارند، آن‌ها هم چند نقش هستند. برای چی این ۲ بازیگر چند نقش هستند؟ چون وقتی می‌گوییم رابرت دنیرو چه کاراکتری به ذهنت می‌رسد… یک گنگستر؟ یا پاچینو هم همین‌طور، یک پلیس عصبی که شلخته است. پرسونا دارد و در قفس محدود است. مثلا مارلون براندو که خیلی‌ها او را غول بازیگران جهان می‌دانند تا می‌گویید مارلون براندو بازهم یک جوان عصیانگر به ذهن می‌رسد اما وقتی می‌گوییم سرلارنس اولیویه، اورسن ولز، تام هنکس و… این‌ها قفس ندارند. طیف عظیمی هم هستند که قفس ندارند. این‌ها بازیگر هستند. از کمدی تا تراژدی بازی می‌کنند اما وقتی می‌خواهید یک فیلم از رابرت دنیرو ببینید، تقریبا می‌دانید چه می‌خواهید ببینید…


بازیگر کیست؟

بازیگر کسی است که پرسونا ندارد. حالا آن‌هایی که قفس دارند با اندازه بزرگ بودن قفس‌شان اندازه‌شان تعیین می‌شود. وقتی می‌گویید مارلون براندو نمی‌توانید او را در نقش یک محافظه‌کار پارلمان انگلستان تصور کنید. آن‌هایی که در یک‌جایی محدود می‌شوند، بازیگرانی هستند که می‌توانیم بگوییم بیشتر به غریزه‌شان وابسته هستند تا به شعورشان. بعضی آدم‌ها با غریزه تعریف می‌شوند و در بعضی‌ها شعورشان آن‌ها را تعریف می‌کند. در سینمای جهان کسانی هستند که از رابرت دنیرو بت‌ترند. بت شدن به معنای با شعور بودن نیست. در ایران مثل همه جهان؛ سوپراستار کسی است که مردم عام بیشتری دوستش دارند و در خیلی جاهای دنیا بسیاری از بازیگران غول، نقش‌های دوم را بازی می‌کنند.


شخصیت

بازیگر، شخصیت‌ها را از درون خودش می‌آورد. من نمی‌توانم از شخصیت کس دیگری نقشم را بیرون بکشم. پیامبر با آن عظمتش به خدا می‌گوید: «وقتی خودم را نمی‌شناسم چگونه تو را بشناسم؟!» ما خیلی خیلی تلاش کنیم بخشی از ابعاد شخصیتی خودمان را می‌شناسیم. بعد چون با جامعه در ارتباطیم تیپ‌های اجتماعی را می‌شناسیم. وقتی می‌خواهیم آن را بازی کنیم از فیلتر خودمان می‌گذرانیم. مثلا اگر بخواهم یک شخصیت تاریخی را بازی کنم هیچ‌وقت نمی‌توانم خود او باشم. من کمتر شخصیت واقعی بازی کردم. در دکتر قریب، آیت‌الله فیروزآبادی را بازی کردم که خیلی‌ها ایشان را یادشان بود اما من هیچ‌وقت خود آیت‌الله فیروزآبادی نشدم بلکه آن نقش شد، آیت‌الله فیروزآبادی به روایت رضا کیانیان.


هویت و ذات

در دنیای معاصر همه چیز مصرفی شده است. وقتی همه‌چیز کاربردی می‌شود در واقع ما هویت و ذات اشیا را فراموش می‌کنیم. دیگر کاری به ذات گل یا تعریف آن به شکل مفهومی و انتزاعی نداریم. گل را باید خرید و به یک نفر هدیه داد. آجر وسیله‌ای است که باید روی هم چید و دیوار ساخت. در دنیای معاصر جنبش مینی‌مالیسم را داریم که به معنای کوچک کردن نیست بلکه یکی از مفاهیمش این است که وجه کاربردی اشیا را جدا کن و شیء را فی‌نفسه بشناس. این فی‌نفسه شناختن می‌شود جزء هنر معاصر ما. چه اتفاقی می‌افتد؟! در واقع حشو و زوائد را حذف می‌کند و می‌خواهد به ذات آن برسد. در بازیگری هم همینطور است. در فیلم خانه‌ای روی آب تجربه نوینی را برای خودم انجام دادم. در خانه‌ای روی آب در سراسر فیلم هیچ کاری نمی‌کنم. یکی، ۲ جا هم گریه می‌کنم که خیلی هم گریه نیست چون چشمم خشک است. همین تجربه را در روبان قرمز هم انجام می‌دهم. غیر از یکی، ۲ صحنه که بازی من نمایشی است در بقیه صحنه‌ها هیچ کاری نمی‌کنم. فلسفه معاصر هم روی این خیلی کار می‌کند که تو فقط باشی، چون بودن خیلی کار سختی است. در دنیای معاصر، در دنیای مصرفی ما از بودن خودمان دور می‌شویم. حالا اگر بخواهیم آن‌ها را کنار بگذاریم باید برسیم به یک زلالی. زلالی یعنی حشو و زوائد نداشتن. می‌شود نداشته باشی؟!خیلی سخت است. اگر بتوانیم پیدایش کنیم به سمتی می‌رویم که در بازیگری معاصر اتفاق می‌افتد.

تعداد بازدید از این مطلب: 7930
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

سه شنبه 25 فروردين 1394 ساعت : 3:54 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چرا(روباه)فیلم مهمی است؟
نظرات
چرا «روباه» فیلم مهمی است؟

چرا مسئله هسته‌ای اصلی‌ترین مسئله‌ی کشور و فرعی‌ترین سوژه‌ی سینماست؟

  (  روباه در مسیر سینمای عامه‌پسندِ داستانگوی قهرمان‌محور )

نویسنده متن اصلی:امیر ابیلی(سایت رجانیوز)

مقدمه
تفاهم لوزان نیزعاقبت پس از انتظاری طولانی باموفقیت  انجام شد.فعلا"نمیتوان درمورد خوبیها ویا شایدخدای ناکرده  بدیهایش چیزی گفت چون بهرحال هنوز اول راهیم... ونباید فراموش کنیم این اصل مهم راکه: مانند همیشه خدارا داریم.خداباماست چون راهمان صراط مسقیم است و با راه او منطبق  .در این آشفته بازار خداخدا کردنها و الله اکبر گفتنهای منزجرکننده ی جانیانی از قماش داعش  والقاعده و دهها گروهک ضددین، شاید بتوان بجرات گفت یکی از معدودمنادیان الله اکبرگوئی که حقیقت را فریاد میزنند ملت مسلمان ایران است .
آری...تنها راهی که به منزل نمیرسد راه کج است و راهی که کج فهمان جهان در پیش میگیرند.ملت ما ،رهبر ما و دولتمردان ما در طول تاریخ انقلاب اسلامی و حکومت پر افتخار جمهوری اسلامی ثابت کرده اند که سیاستشان با صداقت عجین است و از سیاست مداران کثیف جهان امروز بدورند و شاید بهمین دلیل است که فهم سیاست دولتمردان ما برای آنان مقدور نیست.بهرحال:  ( کافر  همه را به کیش خودپندارد).
مهمترین چیز این است که  ملت ایران مثل همیشه بااعتماد به سید و مقتدای خود ،رهبرمعظم انقلاب وهمچنین دولتمردان پرحوصله ،کوشاو دلسوزش همبستگی مثال زدنی خودرا در این منطقه ی حساس از جهان حفظ کرده وعلیرغم تحمل مشکلات طاقت فرسا به امنیت و یکپارچگی سرزمین خود میبالد. بیشک از این پس بحث‌های هسته‌ای در کشور اوج خواهد گرفت و کشیده شدن دامنه‌ی این بحث‌ها به عرصه فرهنگ احتمالا"فرصت خوبی است برای صحبت کردن از یک فیلم در این موردیعنی فیلم «روباه»، شاید بتوان این فیلم را تنها اثر هنری قابل بحث کشور با محوریت ترور دانشمندان هسته‌ای دانست و البته حضورش در جشنواره گذشته فجر هم بحث‌های مختلفی را رقم زد.            
                                                                                              (مدیر سایتcintelrom)
 
 
____________________________________________________________________________________________________________________ 
در مواجهه با فیلمی مانند «روباه» بهروز افخمی و برای تحلیل و بررسی آن، پیش از آنکه به قوت‌های تکنیکی و فرمی اثر توجه کنیم-که آنها هم به طور مفصل قابل بحث هستند- باید آن را در دل جریان کلی سینمای ایران و تعداد بالای آثار ضدمخاطب شبه‌روشنفکرانه تولیدشده در هر سال بررسی کرد و مورد ارزیابی و تحلیل قرار داد.
 
مسئله‌ی اصلی و اساسی این است که آثار جریان اصلی یک سینمای سالم و پیشرو را طبعا باید آثار عامه‌پسندِ قصه‌گویی- به ویژه آثار قهرمان‌محور- تشکیل دهند که در عین حال مماس با مسائل و موضوعات روز کشور حرکت می‌کنند، اما در سه دهه گذشته سینمای ایران طوری از روی سینمای شبه‌روشنفکرانه‌ی ورشکسته‌ی اروپا الگوبرداری شد که حالا و پس از گذشت نزدیک به چهاردهه از سینمای پس از انقلاب، اکثریت مطلق اثار تولیدشده در یکسال سینمای ایران را- که در ویترین جشنواره فجر قابل ارزیابی است- آثار بدون قصه و ضدمخاطبی تشکیل می‌دهند که حتی بین مخاطبان خاص جشنواره‌رو هم رغبتی را برای تماشا برنمی‌انگیزند و همین هم باعث شده است که بیش از نود درصد مردم ایران علاقه‌ای به سینما رفتن در طول سال نداشته باشند.
 
و در این بین اهمیت این موضوع بیش از همیشه خود را نشان می‌دهد که سینمای حادثه‌ای/پلیسی/جاسوسی در تمام دنیا یکی از پرمخاطب‌ترین گونه‌هاست و در عین حال به دلیل تعدد عملیات امنیتی و جاسوسی و ترور در جمهوری اسلامی این نوع فیلم‌ها می‌توانند از مهم‌ترین آثار سینمایی از حیث توجه به منافع ملی باشند، اما در کمال تعجب همواره دست سینمای ایران از این جنس آثار خالی بوده و هست.
 
چرا آثار حادثه‌ای/جاسوسی در سینمای ایران جایی ندارد؟
 
برای بررسی عمیق‌تر ماجرا شاید بد نباشد به این سوال هم بپردازیم. اینکه؛ حالا چرا آثار حادثه‌ای/جاسوسی در سینمای ایران جایی ندارد؟ و چرا «روباه» دقیقا به همین دلیل فیلم مهمی است؟ و اینکه چطور می‌شود که مسائلی مانند انرژی هسته‌ای همزمان مهمترین مسئله کشور و بی‌اهمیت‌ترین سوژه در سینمای ماست؟ پاسخ این پرسش‌ها را باید در دو چیز جستجو کرد. اول مدیریت دهه شصت سینمای ایران- که در سال‌های اخیر باب بحث‌های مفصل درباره آن باز شده است- و دیگری ذات سینمای روشنفکری اروپا و کپی نازل آن‌ها یعنی شبه‌روشنفکران غرب‌زده‌ی ایرانی. 
 
ابتدا باید بازگردیم به مدیریت دهه شصت و سیاست‌های آن دوران، به این علت که اساسا ریشه‌ی هرنوع سرکوب سینمای «عامه‌پسند» پرمخاطب را باید در آن دوران جست‌و‌جو کرد. دورانی که با سینمای مردمی پرمخاطب و هر شمایلی از  آن به هر نحو ممکن مبارزه شد تا سینمای گلخانه‌ای بی‌مخاطب شبه‌روشنفکری رونق پیدا کند و طبعا در چنین شرایطی بدیهی‌ است زیرمجموعه‌ی کوچکی از سینمای عامه‌پسند یعنی سینمای حادثه‌ای/جاسوسی رو به افول خواهد گذاشت و به مرور از صحنه سینمای ایران حذف خواهد شد.
 
دلیل ارجاع به ورِ ساختاری و فرمی ماجرا و بحث در مورد جذابیت عام هم دقیقا از همینجا ناشی می‌شود. این درست که بحث در مورد سینمای حادثه‌ای-  به خصوص سینمای حادثه‌ای مبتنی بر ترور-  اول به دلیل اهمیت استراتژیکی است که این موضوع در ایران دارد. اما یکی از مهمترین دلایل افول این نوع سینما در ایران را باید در سد کردن راه کلیت سینمای «عامه‌پسند» غیرروشنفکرانه در ابتدای مدیریت سینمایی پس از انقلاب جست‌وجو کنید. مبارزه‌ای همه‌جانبه که به نام مقابله با رواج دوباره‌ی «فیلمفارسی» صورت می‌گرفت و در نهایت باعث نزول هر نوع سینمای عامه‌پسندی شد.
 
مسئله این است که ایران تنها کشوری در دنیاست که در آن ۱۷۰۰۰ شهید ترور وجود دارد و این یعنی هزاران داستان آماده برای تولید صدها فیلم. داستانهایی که همزمان با اوج‌گیری بحث‌های هسته‌ای و یادآوری دوباره ترور دانشمندان شاید خلا آنها بیش از پیش هم به نظر بیاید. اما کعبه‌ی آمال ریل‌گذاران سینمای پس از انقلاب رسیدن به فیلم‌های ظاهرا متفکر، اما بی‌مخاطبِ جشنواره‌پسندی بود که هیچ نسبتی به مردم و مسائل روز مملکت برقرار نمی‌کردند و اصلا به همین دلیل هم مراکزی مانند «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» ذیل معاونت سینمایی وزرات ارشاد تاسیس شدند و همین اهمیت به سینمای «هنری» و «تجربی»- مانند امروز- باعث به حاشیه رفتن سینمایی شد که طبعا از دل سینمایی «صنعتی» و «مخاطب‌محور» بیرون می‌آمد. چرا که در سینمایی مبتنی بر «مخاطب»، فیلمساز طبعا نمی‌تواند چشم بر این‌همه داستان جذاب و پرکشش آماده‌ی ساخت ببندد.
 
بنابراین به حاشیه رفتن اساس سینمای حادثه‌ای و تمام زیرمجموعه‌هایش، طبعا یکی از نتایج چنین سیاستی بود. سیاستی که حالا پس از سه دهه شاید بتوان ماحصلش را بصورت محسوس و عینی دید. سینمای بی‌مخاطبی که به هیچ یک از مسائل مهم کشور واکنش نشان نمی‌دهد و دیده شدن توسط مردم هم اساسا برایش مهم نیست و تنها در فکر بردن دل جشنواره‌هاست و آخرین خروجی‌هایش در جشنواره گذشته صدای اعتراض خود شبه‌روشنفکران را هم درآورد.
 
این اما دلیل اول ماجراست. این قصه ورِ دیگری هم دارد و برای دستیابی به دلایل عدم وجود چنین فیلم‌هایی در سینمای ایران باید به ذات روشنفکری و همچنین شبه‌روشنفکران وطنی هم بپردازیم. چرا که اساسا این گونه از سینما در مرکز اصلی روشنفکران یعنی اروپا هم جایگاهی ندارد و سینمای درجه چندم به حساب می‌آید. پس خیلی تعجبی ندارد دیدن اینکه شبه‌روشنفکران غرب‌زده‌ی ایرانی نیز مانند اسلاف اروپائیشان درگیر عالم انتزاعی خود هستند و در هپروت سیر می‌‌کنند.
 
این تفاوت اصلی سینمای عامه‌پسند و مخاطب‌محور آمریکا با سینمای جشنواره‌ای و محفلی اروپا هم هست و حالا به دلیل حضور گسترده‌ی مقلدان درجه‌چندم سینمای اروپا در سینمای ایران تبدیل شده است به یکی از معضلات جدی سینمای مملکت. مسئله این است که برای شبه‌روشنفکر ایرانی بحث «تنهایی انسان معاصر» بسیار مسئله‌ی جدی‌تریست تا ترور شدن ۱۷۰۰۰ ایرانی توسط گروه‌های تروریستی و این به دلیل دچار بودن شبه‌روشنفکران ایرانی به سوبژکتیویته‌ی مزمنی است که ظاهرا راه بهبودی هم از آن نیست. 
 
این مسئله، مسئله‌ی امروز هم نیست. چیزی است که همواره در سینمای شبه‌روشنفکران وجود داشته و تا انتها نیز با آن‌ها خواهد بود: «سینمای ایران و سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های آن در خلاء یک بی‌هویتی مزمن، گم شده‌اند و معیار موفقیت در کار سینما، برنده شدن در جشنواره‌های اروپایی است و البته برنده شدن چیز بدی نیست، منوط برآنکه این حضور جشنواره‌ای به مثابه یک ضرورت محوری و اصلی مورد توجه قرار نگیرد..... سینمای ما یک سینمای جهانی نیست. جشنواره‌ای است. میان این دو تعبیر فرق بسیار است. فیلم های کوروساوا به شدت ژاپنی است و حتی آنجا که مکبث و شاه لیر را می‌سازد، هرگز مرعوب فرهنگ انگلیسی نیست و بلکه صورت مثالی مکبث و شاه لیر را اقتباس می‌کند و به آن هویتی ژاپنی می‌بخشد. شما چنین فیلمسازی را در داخل ایران و با هویت ایرانی به من نشان دهید؛ حتی مصطفی عقاد هویتی اسلامی دارد. سینمای ما یک سینمای محلی کوچک  با ذائقه اروپایی است و کارگردانان آن، در فضای سوبژکتیویته هنر مدرن و پست مدرن، فرصت رشد و بزرگ شدن حتی در حد مصطفی عقاد را ندارند...»(سیدمرتضی آوینی، فصلنامه سوره، بهار۱۳۷۱)
 
سینمای عامه‌پسندِ قهرمان‌محور و «روباه»
 
با این توضیح برگردیم به فیلم «روباه». آخرین فیلم افخمی از حیث فرم و تکنیک-که باید مفصلا در آینده به آن پرداخت- جزو چند فیلم برتر جشنواره گذشته فجر بود و به ناحق کاملا نادیده گرفته شد، اما اهمیتش علاوه بر کیفیت فنی‌ش، مسیری است که در دل سینمای شبه‌روشنفکرانه‌ی ایران انتخاب کرده است. این، جایگاه و اهمیتی است که فیلم‌هایی مانند «قلاده‌های طلا»- فارغ از هرگونه مقایسه با «روباه»- نیز از آن برخوردار بودند. احیای سینمای داستانگو، به خصوص سینمای داستانگوی قهرمان‌محور، و به خصوص‌تر سینمای داستانگوی قهرمان‌محوری که مماس با مسائل پراهمیتِ روز کشور باشد، مسئله‌ایست که اهمیتش را امروز شاید چندان نتوان مشاهده کرد، اما قطعا در آینده تاثیرش را بر سینمای ایران خواهد گذاشت.
 
 
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 6087
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

دو شنبه 16 فروردين 1394 ساعت : 11:57 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
خاموشی سینماگر106ساله
نظرات

 

خاموشی سینماگر106ساله

منبع:ویکی پدیا.شبکه اینترنتی آقتاب.یورونیوز

________________________

Image result for ‫مانوئل دی اولیویرا‬‎

 مقدمه

نام کامل وی این است:مانوئل کاندیدو پینتو دی اُلیویرا ( Manoel Cândido Pinto de Oliveira).اویک  سینماگر پرتغالیست ولقب کهنسال ترین سینماگرجهان راداشت ، الیویریا متولد ۱۱ دسامبر ۱۹۰۸ بود وچند روز قبل یعنی در روز دوم آوریل ۲۰۱۵ در سن 106 سالگی درزادگاهش (پورتو)چشم از جهان فروبست .یادش گرامی باد

***************************************************************************************

زندگینامه

دی الیویریا یک کارگردان صاحب سبک بود که از دهه پنجاه تا ۲۰۱۵ به فیلم‌سازی مشغول بود. از مشهورترین آثار وی میتوان به نقاش و شهر (۱۹۵۶)، نان (۱۹۵۹)، وسوسه مسیح (۱۹۶۳)، مادر باکره (۱۹۷۵)، سفر به آغاز جهان (۱۹۹۷) و تصویر سخنگو (۲۰۰۳) اشاره کرد. البته او پس از سال‌های متمادی  کارگردانی، تنها در سه دهه اخیر شهرت جهانی پیدا کرده‌بود. او برای مدتی پیرترین کارگردان فعال جهان بودو با وجود سن بالا همچنان در عرصه فیلم‌سازی فعالیت می‌کرد. آخرین فیلم کامل او در سال ۲۰۱۴ در هفتاد و یکمین جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد.دوران فعالیت الیویرا از عصر فیلم‌های صامت تا فیلم‌های دیجیتالی ادامه یافت.

 مانوئل دی اُلیویرا در پورتوواقع در کشورپرتقال زاده شد. پدر او یک کارخانه‌دار مالک نخستین کارخانه لامپ‌سازی در این کشوربود. الیویرا با بازی در اولین فیلم‌های ناطق پرتغالی، وارد دنیای سینما شد. او پس از آنکه از تحصیل در دانشگاه انصراف داد، نزد پدرش در کارخانه مشغول به‌کار شد. نخستین تجربه او در کارگردانی، ساخت یک فیلم مستند کوتاه با نام کار در رودخانه دورو (۱۹۳۱) بود. او تا پیش از آنکه اولین فیلم بلند خود را در سال ۱۹۴۲ با نام آنیکی بوبو کارگردانی کند در طول ده سال پنج مستند دیگر ساخت. ۲۱ سال دیگر طول کشید تا الیویرا فیلم سینمایی بعدیش را بسازد. این فیلم که در سال ۱۹۶۳ ساخته شد وسوسه مسیح نام داشت. او در فاصله این دو فیلم، فقط سه مستند ساخته بود.

او این روند فیلم‌سازی خود (وقفه زمانی زیاد بین آثار بلند سینمایی) را تا نیم قرن ادامه داد و سپس شیوهٔ خود را تغییر داد و تصمیم گرفت هر سال یک فیلم بلند بسازد. برخی دلیل کم‌کاری وی در دوره اولیه فعالیتش را فشارهای ناشی از دیکتاتوری سالازار در پرتغال و جریان مستمر فیلمسازی او در دوره دوم فعالیتش را متأثر از همکاری با پائولو برانکو می‌دانند. او از سال ۱۹۹۰ تاکنون تقریباً هر سال یک فیلم ساخته‌است. او تاکنون شش بار در بخش مسابقه جشنواره فیلم کن شرکت کرده که آخرین بار آن در سال ۲۰۱۰ با فیلم مورد عجیب آنجلیکا بود. در این شش بار حضور، او ۵ بار نامزد دریافت نخل طلا بوده و یک بار در سال ۱۹۹۹ برای فیلم «نامه» برنده جایزه ویژه هیئت داوران شده‌است.منتقدان فیلم‌های او را دارای سبکی خاص، مشکل پسندانه، احساستی و متناسب برای طبقه بالای متوسط می‌خواندند.

این کارگردان درزندگی زناشوئیش شوهری بسیار وفادار بود .او ۷۵ سال با همسرش زندگی کرد و از وی چهار فرزند به جای مانده است.

*******************************************

...واین میل مبهم فیلمسازی

  (نگاهی به کارنامه مانوئل دی الیویرا)

جاناتان رزنبام

ترجمه؛ هومن حاتمی

منبع؛ Film Comment

********************************************************

فیلم ها، فیلم ها

بیشترین شباهت را

به کتاب ها دارند

کتاب هایی که به آسانی فهم نمی شوند

کتاب هایی که عمق و غنایی مثال زدنی دارند.

سینما آسان نیست

چون زندگی پیچیده است

و چون هنر تعریف ناپذیر است.

                                                 امانوئل دی الیویرا/ شعر سینمایی/ ۱۹۸۶

ادعای وجود تعداد زیادی فیلمساز بزرگ در سینما ممکن است با این استدلال واکنش پاسخ داده شود که به همان میزان فیلمساز نه چندان بزرگ هم در سینما یافت می شود. به عبارت دیگر در سینما همان قدر که برای فیلم های خوب هزینه می شود برای فیلم های بد هم انرژی صرف می شود و این قاعده در تماشاگران و البته فیلمسازان هم مصداق دارد. همان طور که امانوئل دی الیویرا در سروده اش اشاره کرده است زندگی و هنر پیچیدگی خاص خود را دارند، اما نباید فراموش کرد این پیچیدگی الزاماً باعث جذابیت آنها نمی شود.

به همین دلیل است که از نظر عملی باید بگویم شکاک های مرددی که انکار بزرگی مانوئل دی الیویرا را کماکان به تماشای هر چه بیشتر فیلم هایش ربط می دهند، راه به جایی نمی برند، چرا که تماشای فیلم های وی معمولاً به مواجهه با فیلم های بدش منتهی می شود.

برای جبران این مشکل باید به فیلم های الیویرا به مثابه یک کل نگریست که البته حتی در این صورت هم نمی توان فیلم های کم فروغ وی را توجیه کرد. برای پیدا کردن یک فیلم بد از الیویرا لازم نیست راه دوری بروید و به راحتی می توان در میان آثار وی فیلم های کسل کننده (مانند صومعه)، متظاهرانه (مانند کمدی الهی) و بی اهمیت (مانند کریستوفر کلمبوس و انیگما) پیدا کرد. اما این مشکل از آنجا ناشی می شود که در واقع فیلم های بد و تلاش های ناچیز الیویرا به دلیل حضور ستاره های بازیگری در آنها بسیار آسان تر از فیلم های خوبش در دسترس هستند. به علاوه آثار بد الیویرا فیلم های حراف و پرچانه یی هستند که ایده های کوچک سینمایی و مضمونی را بی جهت در قالب یک فیلم بلند به تصویر می کشند. اما در مقابل در کارنامه وی فیلم های مسحورکننده و فریبنده یی مانند «بل توژور» پیدا می شود که جور فیلم های بدش را به دوش می کشند.

الیویرا در «بل توژور» که به سختی می توان عنوان دنباله «بل دوژور» را بر آن اطلاق کرد برخلاف بونوئل بیش از آنکه به جنسیت بپردازد مفهوم طبقه را دستمایه خود قرار می دهد و تنها در لحظه اوج است که خاصیتی بونوئلی به خود می گیرد.

الیویرا که نتوانسته بودکاترین دونوو را به بازی در «بل توژور» ترغیب کند به سراغ بول اوگه رفت که قبلاً در فیلم «پرونده من» با او همکاری کرده بود. فارغ از این نکته که بول اوگه شخصیت کاترین دونوو در «بل دوژور» را ادامه نمی دهد. باید اضافه کنم این بار تمرکز داستان بر هنری است که نقشش را مجدداً میشل پیکولی بازی می کند. هنری، سورینً بی میل را دنبال می کند و در نهایت موفق می شود وی را به یک شام مجلل دعوت کند. سورین علاقه یی به ملاقات ندارد، اما چون می خواهد بداند هنری ۴۰ سال پیش حقیقت را به پی یر گفته است یا نه پیشنهاد شام را می پذیرد. هنری، سورین را مازوخیستی می داند که به یک سادیست (دیگرآزار) تبدیل شده است. اما داستان با تکیه بر سادیسمً ناخودآگاه هنری و نارسیسیسم (خودشیفتگی) وی پیش می رود و الیویرا در گفت وگوهایش وانمود می کند بار اصلی فیلم بر دوش سورین است. به علاوه می توان گفت ویژگی آریستوکراتیک فیلم الیویرا مانند فیلم بونوئل شکلی «متمدن» از مفهوم زن ستیزی است. البته الیویرا در «یک فیلم ناطق / ۲۰۰۳» که یکی دیگر از آثار ستاره محور ضعیفش است شکلی «متمدن» از دو مفهوم بیگانه هراسی و انسان هراسی را هم به تصویر کشیده است.

فاصله گرفتن فیلمساز از شخصیت های فیلم (غیر از هنری که الیویرا خود را شریک جرم او می داند) و همچنین دوری از تماشاگران روش فیلمسازی الیویرا را روشن می کند. در واقع سورین و هنری در «بل توژور» به جای اینکه به پیشروی های روایی و حتی غیرروایی متمایل باشند از یکدیگر فاصله می گیرند. برخی از هواداران الیویرا به این دلیل برای فیلم «کریستوفر کلمبوس» ارزش قائلند که خود الیویرا در فیلم حضور دارد. حتی می توان فرض کرد تاکید الیویرا در فیلم ۷۵ دقیقه یی «کریستوفر کلمبوس» بر این نکته که شخصیت داستانش یک یهودی پرتغالی بوده است با نظریه جان مالکوویچ در فیلم «صومعه» که بر اساس آن شکسپیر یک یهودی اسپانیایی بوده است، مرتبط است. اما خوشحالم که می توانم بسط و گسترش چنین ارجاعاتی را به دیگران واگذار کنم و به امور دیگری بپردازم.

مانوئل ،پسر صاحب اولین کارخانه لامپ های الکتریکی در پرتغال یک ورزشکار بود که کار خود را در سینما با بازی در اولین فیلم های ناطق پرتغالی شروع کرد. وی بعد از انصراف از تحصیل در دانشگاه به پدرش در اداره کارخانه ها کمک می کرد و زمانی که مشغول فیلمسازی نبود به امور مزرعه یی می پرداخت که از همسرش ارث برده بود. با این حال اولین فیلم خودش را که یک مستند کوتاه با نام «کار در رودخانه دورو» بود در سال ۱۹۳۱ و در ۲۳ سالگی ساخت. ۱۰ سال طول کشید تا اولین فیلم بلندش را کارگردانی کند و دومین فیلم بلند خود را ۲۱ سال بعد از فیلم اول در سال ۱۹۶۳ تولید کرد.

اگر الیویرا شایسته عنوان استادی باشد که به نظر من این طور است استادی کار وی به ابداعاتش در فیلمسازی و مقولات عجیب و غریب انتخابی اش بازمی گردد. روند کاری اش را می توان با پیانیست سبک جاز تلونیوس مانک مقایسه کرد. وی همچنین در استفاده از صدا و تصویر استاد است و کارگردانی است که می داند چگونه از بازیگران بازی بگیرد که البته سبک مصنوعی اش در اجرا الزاماً همیشه استعداد تکنیکی بازیگرانش را ارتقا نمی بخشد. در واقع تعداد کمی از فیلم های الیویرا به خاطر بازی بازیگران شان ارزش دیدن دارند؛ «سفر به ابتدای جهان» محصول سال ۱۹۹۷ آخرین اجرای مارچلو ماسترویانی را به نمایش می گذارد؛ همین طور تمام بازیگران «یک فیلم ناطق» از جمله کاترین دونوو و جان مالکوویچ (در نقش کاپیتان یک کشتی تفریحی امریکایی)، ایرنه پاپاس، استفانیا ساندرلی و لئونور سیلورا که حرفی برای گفتن ندارند. بهترین اجرای ریکاردو تریپا در فیلم «امپراتوری پنجم» قابل مشاهده است که نقش شاه سباستین اول (۱۵۷۸ ۱۵۴۴) را بازی می کند و میشل پیکولی هم استثنائاً در «به خانه برمی گردم» محصول ۲۰۰۱ لذت ها و اندوه های نقشش را خوب نمایش داده است. همین جا بگویم «به خانه برمی گردم» شاید در دسترس ترین فیلم داستانی الیویرا باشد که البته از فیلم های شاخص وی به شمار می رود.

برای اثبات ادعایم در اول مطلب باید بگویم مثلاً دو فیلم «عشق محتوم» و «بینیلد» را تقریباً نمی توان پیدا کرد و هرگز در هیچ کجای جهان نسخه وی اچ اس یا دی وی دی شان عرضه نشده است. اگر مانند من پرتغالی بلد نباشید برای تماشای «بی قراری» هم که مانند دو فیلم قبلی از فیلم های خوب الیویرا محسوب می شود، ناچارید به زیرنویس فرانسوی پناه ببرید.

مشکل زبان تنها یکی از موانعی است که بر سر راه ارتباط الیویرا با تماشاگران قرار دارد. امتیاز اصلی کتابی که رندال جانسون اخیراً درباره الیویرا منتشر کرده است و اولین کتاب به زبان انگلیسی در این زمینه محسوب می شود اشاره به «بل توژور» و حدود ۲۰ فیلم دیگر الیویرا از جمله فیلم های کوتاه و مستند است که نسخه های دی وی دی شان با زیرنویس انگلیسی در دسترس نیست. کتاب جانسون در این زمینه علاوه بر به روز بودن بیشتر از پنج کتاب فرانسوی زبانی که تاکنون درباره الیویرا پیدا کرده ام، مفید است. مشکل فرهنگی هم در کنار مساله فوق باعث ناشناخته ماندن فیلم های الیویرا می شود. هنوز چیز به درد بخوری درباره طبقه اجتماعی الیویرا (پس زمینه اشرافی اش)، گرایشات سیاسی وی (که در هیچ کدام از فیلم هایش مستقیماً مورد اشاره قرار نمی گیرد) و تاریخ پرتغال در قرن بیستم (به خصوص دوران دیکتاتوری) منتشر نشده است.

یکی دیگر از وجوهی که در شناخت جهان فیلمسازی الیویرا مغفول واقع شده ویژگی دوگانه کارنامه او است. وی کار خود را مانند کارل درایر با به طور میانگین یک فیلم بلند در هر ۱۰ سال آغاز کرد و این روند را تا نیم قرن ادامه داد. سپس شیوه خود را تغییر داد و تصمیم گرفت هر سال یک فیلم بلند به نمایش بگذارد. البته کم کاری وی در دوران اولیه فعالیتش را می توان متاثر از فشار های ناشی از دیکتاتوری جناح راست سالازار در پرتغال دانست که از سال ۱۹۲۶ تا ۱۹۷۴ دوام داشت. جریان مستمر فیلمسازی وی در دوران دوم فعالیتش را هم می توان به همکاری با پائولو برانکو نسبت داد که از سال ۱۹۸۱ و از فیلم «فرانسیسکا» تا سال ۲۰۰۴ و فیلم «امپراتور پنجم» تهیه کننده همه فیلم هایش بوده است. البته استادی الیویرا در فیلمسازی و شیوه متکی بر مدرنیسم وی قبل از همکاری با برانکو در فیلم های «بینیلد / ۱۹۷۵» و «عشق محتوم / ۱۹۷۸» تثبیت شده بود، به همین دلیل روندی که او و برانکو برای تولید تقریباً یک فیلم در سال پیشه خود کرد ه اند صرفاً این نکته را تایید می کند که هر توضیح علی و معلولی ساده یی برای شناخت آثار غیرعادی الیویرا به احتمال زیاد غیرقابل اعتماد است.

با نگاهی به چهار فیلمی که در پاراگراف قبلی نام بردم مشخص می شود الیویرا از کسانی مانند برسون، ژان ماری استراب و دنیل هولیه تاثیرپذیرفته است. به علاوه الیویرا و دیگر فیلمساز پرتغالی پدرو کاستا در فضای اغلب فیلم هایشان ارجاعات فراوانی به فرهنگ پرتغالی دارند (ثروتمندان علیه قشر محروم و پرولتاریا). فضای طبقه کارگری در دو فیلم اولیه (و بلند) الیویرا «/Aniki Bobo ۱۹۴۲» و «تشریفات بهاری / ۱۹۶۳» و همین طور در فیلم های متاخرش مانند «مرد کور / ۱۹۹۴» به وضوح قابل ردیابی است. همین سه فیلم که عملاً غیر از فضای طبقه کارگری شباهتی با هم ندارند آثار نمونه یی الیویرا محسوب می شوند که به ترتیب یک فیلم کودکانه نئورئالیستی، یک مستند شهری که به تعزیه مسیح تبدیل می شود و اقتباس نه چندان وفادارانه یی از نمایشنامه «صحنه خیابانی» المر رایس هستند.

ابهام در گرایش های سیاسی الیویرا هم شاید تا حدی تاکتیکی بوده است تا در پناه آن بتواند نیم قرن تحت سلطه رژیم سرکوبگر سالازار زندگی کند. اما ممکن است کسی بگوید وی هرگز قربانی رژیم سالازار نبوده است. جانسون در کتابش گزارش داده است که اشتغال الیویرا در کارخانه تولید خشکبار در پورتو و همکاری اش با گروه های چپگرا باعث شد در خلال انقلاب ۱۹۷۴ ورشکسته شود و نهایتاً تمامی دارایی های شخصی خود ازجمله خانه یی که از سال ۱۹۴۰ در آن ساکن بود را از دست بدهد. از این نظر وی با کاتولیک دیندار و محافظه کاری همچون پل کلودل و ملحد و کافری همچون لوئیس بونوئل قابل مقایسه است. در مورد گرایش های سیاسی الیویرا تنها می توان گفت در هر صورت امور ساده یی نبوده اند. مشابه این قضیه در آوانگارد بودن الیویرا هم مصداق دارد. ربع قرن از زمانی که فیلم Nice A Propos de Jean Vigo را در سال ۱۹۸۳دیده ام می گذرد اما به یاد دارم که با یک فیلم آنارشیستی خلاف قاعده مواجه بودم. شخصاً در میان فیلم های الیویرا از همین فیلم های خلاف عرف خوشم می آید. تا به امروز ۲۶ فیلم از ۲۹ فیلم الیویرا را دیده ام. البته یکی از ندیده هایم فیلم «خاطره ها و اعتراف ها / ۱۹۸۲» است که طبق خواست خود الیویرا قرار است بعد از مرگش به نمایش درآید. (باعث شگفتی است اگر الیویرا در این فیلم غیر از چیزهای دیگر اعترافات سیاسی خود را هم گنجانده باشد.

خودش گفته بودکه در این فیلم به خانه یی هم که ۴۰ سال در آن سکونت داشته است اشاره می شود.) طولانی ترین فیلم وی «کفش های راحتی ساتن / ۱۹۸۵» یک اثر ۴۰۰ دقیقه یی است که در وضعیت واقعاً منحصر به فردی توانستم بیشتر آن را تماشا کنم. در بزرگداشتی که در دانشگاه براون برای الیویرا برپا شده بود (۱۹۹۸) خرابی پروژکتور باعث شد تماشاگران از تماشای تمام فیلم بازبمانند و صحنه های آخرش را از دست بدهند. یکی دیگر از فیلم های الیویرا که از دست داده ام «گذشته و حال / ۱۹۷۱» است که سومین فیلم بلند وی به شمار می رود. البته در میان ۲۰ فیلم کوتاه و مستند عجیب و غریب وی هم تنها به ۵ فیلم دسترسی داشته ام.

در ادامه می خواهم به کار موقتی و البته پرخطری دست بزنم و فیلم های بلند وی را به ترتیب اولویت از فیلم های خوب تا فیلم های بد فهرست کنم تا نشان دهم دفاعم از آثار الیویرا از کجا آغاز شده و به کجا منتهی شده است. تقریباً تنها نیمی از فیلم های زیر را بیش از یک بار دیده ام اما از همه شان خاطرات مبهمی در ذهنم باقی مانده است.

۱) عشق محتوم / ۱۹۷۸-۲) بینیلد یا مادر باکره / ۱۹۷۵-۳) بی قراری / ۱۹۹۸-۴) پورتوی کودکی ام / ۲۰۰۱--) پرونده من / ۱۹۸۶-۶) فرانسیسکا / ۱۹۸۱-۷) به خانه برمی گردم / ۲۰۰۱-۸) تشریفات بهاری / ۱۹۶۳-۹) نه، یا فرمان فخرفروشی / ۱۹۹۰-۱۰) روز ناامیدی / ۱۹۹۲-۱۱) ۱۹۴ Aniki bobo /-۱۲) سفر به ابتدای جهان / ۱۹۹۷-۱۳) آیینه جادویی / ۲۰۰۵-۱۴) نامه ها / ۱۹۹۹-۱۵) یک فیلم ناطق / ۲۰۰۳-۱۶) بل توژور / ۲۰۰۶-۱۷) آدمخوار ها / ۱۹۸۸-۱۸) اصل عدم قطعیت / ۲۰۰۲-۱۹) دره آبراهام / ۱۹۹۳-۲۰) مرد کور / ۱۹۹۴-۲۱) صومعه / ۱۹۹۵-۲۲) جهان و آرمانشهر / ۲۰۰۰-۲۳) امپراتوری پنجم / ۲۰۰۴-۲۴) مهمانی / ۱۹۹۶-۲۵) کریستوفر کلمبوس؛ انیگما / ۲۰۰۷-۲۶) کمدی الهی / ۱۹۹۱.

Image result for ‫مانوئل دی اولیویرا‬‎

 

جوایزوافتخارات

الیویرا در طول ۸۰ سال فعالیت هنری خود، جوایز سینمایی متعددی به دست آورده‌است که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

1-جایزه دوربین برلیناله از جشنواره فیلم برلین

2-جوایز نخل طلای افتخاری، هیئت داوران، فیپرشی و کلیسای جهانی از جشنواره فیلم کن

3-جایزه یک عمر دستاورد سینمایی جوایز فیلم اروپا

4-یوزپلنگ افتخاری از جشنواره فیلم لوکارنو

5-جایزه آکیرا کوروساوا از جشنواره فیلم توکیو

6- شیر طلای افتخاری و جایزه ویژه هیئت داوران از جشنواره فیلم ونیز.

Image result for ‫مانوئل دی اولیویرا‬‎

گزیده ای از فیلم‌های وی

الیویرا بیش از ۵۰ فیلم بلند و مستند ساخته است. برخی از مهم‌ترین فیلم‌های او عبارتند از:

  • آنیکی بوبو (نخستین فیلم سینمایی الیویرا، ۱۹۴۲)
  • نقاش و شهر (مستند، ۱۹۵۶)
  • نان (مستند، ۱۹۵۹)
  • وسوسه مسیح (مستند، ۱۹۶۳)
  • تشریفات بهاری (۱۹۶۳)
  • گذشته و حال (۱۹۷۱)
  • مادر باکره (۱۹۷۵)
  • عشق محتوم (۱۹۷۸)
  • فرانسیسکا (۱۹۸۱)
  • خاطره‌ها و اعتراف‌ها (۱۹۸۲)
  • کفش‌های راحتی ساتن (۱۹۸۵)
  • پرونده من (۱۹۸۶)
  • آدمخوارها (۱۹۸۸)
  • نه، یا فرمان فخرفروشی (۱۹۹۰)
  • کمدی الهی (۱۹۹۱)
  • روز ناامیدی (۱۹۹۲)
  • دره آبراهام (۱۹۹۳)
  • مرد کور (۱۹۹۴)
  • صومعه (۱۹۹۵)
  • مهمانی (۱۹۹۶)
  • سفر به آغاز جهان (۱۹۹۷)
  • بی قراری (۱۹۹۸)
  • نامه‌ها (۱۹۹۹)
  • جهان و آرمانشهر (۲۰۰۰)
  • پورتوی کودکی‌ام (۲۰۰۱)
  • به خانه برمی گردم (۲۰۰۱)
  • اصل عدم قطعیت (۲۰۰۲)
  • یک فیلم ناطق (۲۰۰۳)
  • امپراتوری پنجم (۲۰۰۴)
  • آینه جادویی (۲۰۰۵)
  • بل توژور (بل توژوغ، ۲۰۰۶)
  • کریستوفر کلمبوس؛ انیگما (۲۰۰۷)
  • مورد عجیب آنجلیکا (۲۰۱۰)
  • Image result for ‫مانوئل دی اولیویرا‬‎

 

تعداد بازدید از این مطلب: 7198
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 37178
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23

یک شنبه 16 فروردين 1394 ساعت : 11:9 قبل از ظهر | نویسنده : م.م
زندگی و آثار(کریستوفرنولان)
نظرات

مروری کوتاه بر زندگی و آثار

    ( کریستوفرنولان ) 

(منبع :ویکیپدیاو...)

تدوین:مهرداد میخبر

توضیح:

"چون درطی روزهای تعطیل نوروز و در خلال دید و بازدیدهای مربوط به آن جستجوهای پراکنده و غیر متمرکزی برای تهیه و تدوین این نوشتار در سایتهای مختلف انجام دادم متاسفانه و علیرغم عادت و میلم نتوانستم نام منابع دیگر را  بخاطر سپرده و در صدر نوشتار ذکر کنم .از این بابت عذر میخواهم و خواهشمندم پوزشم رابپذیرید." 

Image result for ‫عکس کریستوفر نولان‬‎

مقدمه

نامش کریستوفر جاناتان جیمز نولان ((Christopher Jonathan James Nolan)) است و متولد ۳۰ ژوئیه ۱۹۷۰در کشوربریتانیا میباشد . وی کارگردان ، فیلمنامه‌نویس وتهیه‌کننده بنام سینمااست و سازنده چند اثرازموفقترین فیلم‌های قرن ۲۱ میلادی. آثار او تاکنون بیش از ۴ میلیارد دلار فروخته‌اند و ۲۱ نامزدی اسکار به دست آورده‌اند.

بعد از ساخت فیلم کم‌بودجهٔ تعقیب (۱۹۹۸)، کریستوفرنولان با ساخت یادگاری(محصول۲۰۰۰) توجهات را به سوی خود جلب کرد. موفقیت او در ساختفیلم‌های مستقل، شانس ساخت فیلم‌های بی‌خوابی (محصول۲۰۰۲) و حیثیت (محصول۲۰۰۶) را به وجود آورد، که هر دو هم در گیشه و هم در نظر منتقدان موفق بودند. او همچنین خالق سه‌گانهٔ شوالیه تاریکی، که از نظر تجاری و نقد موفق بود، فیلم علمی تخیلی تلقین (۲۰۱۰) وبین ستاره‌ای (۲۰۱۴) است. نولان در بسیاری از آثارش، فیلم‌نامه را به همراهی برادرش، جاناتان نوشته و به همراه همسرش، اما توماس، کمپانی سینکاپی فیلمز را تأسیس کرده است.

فیلم‌های نولان حول مفاهیم و ایده‌های فلسفی و اجتماعی، واکاوی اخلاق انسانی، ساختار زمان، انعطاف‌پذیری حافظه و هویت شخصی می‌گردد. او بیشتر ترجیح می‌دهد فیلم‌هایش در استودیو فیلم‌برداری نشوند و در لوکیشن‌های طبیعی این کار انجام شود.

زندگینامه

کریستوفرنولان در لندن به دنیا آمد. پدرش که بریتانیایی بود در زمینهٔ تبلیغات کار می‌کرد. مادرش اهل آمریکا بود و مهماندار هواپیما و معلم انگلیسی بود. او مدام بین لندن و شیکاگو در حال رفت‌وآمد بود و تابعیت بریتانیا و آمریکا را دارد. نولان یک برادر بزرگتر به نام متیو و یک برادر کوچک‌تر به نام جاناتان دارد. نولان فیلمسازی را از سن ۷ سالگی و با دوربین ۸ میلی‌متری پدرش آغاز کرد. او با فیلمبرداری از اسباب‌بازی‌هایش فیلم می‌ساخت. از ۱۱ سالگی تصمیم گرفت تا فیلمسازی حرفه‌ای شود.

نولان به کالج دانشگاهی لندن رفت و رشته‌ی ادبیات انگلیسی را انتخاب کرد. علت انتخاب این دانشگاه، ساختمان‌های مجهز فیلم‌سازی‌اش بود. نولان در دوران دانشجویی رئیس انجمن فیلم دانشگاه بود و به همراه دوست‌دخترش اما توماس، فیلم‌های ۳۵میلی‌متر نمایش می‌داد و با استفاده از پول آن، در طول تابستان، فیلم‌های ۱۶میلی‌متر می‌ساخت.

نولان اولین فیلم بلندش به نام تعقیب را در ۱۹۹۸ ساخت و نویسندگی و کارگردانی و تهیه کنندگی‌اش را به عهده گرفت.

نولان در سال ۲۰۰۰ فیلم یادگاری را ساخت. در این فیلم گای پیرس بازی کرد و چهار و نیم میلیون دلار بودجه در نظر گرفت. این فیلم نامزد دو اسکار از جمله اسکار بهترین فیلمنامه برای نولان شد.یادگاری یکی از برترین فیلم‌های این دهه و تاریخ سینما است. تحسین تماشاگران و منتقدان را پس از اکران در برداشت. در این فیلم ساختار غیر خطی داستان فیلم را از آخر به اول روایت می‌کند. یعنی سکانس اول فیلم در اصل سکانس اخر داستان است که در اول فیلم مشاهده می‌کنیم.

گویی فیلم‌های کریستوفر رفته رفته پخته تر می‌شدند. نولان در فیلم بعدی اش (بی‌خوابی) از آل پاچینو استفاده کرد و با یک سناریو جذاب و ۴۶ میلیون دلار آن را به پرده سینماها برد.

در ۲۰۰۴ نولان قصد ساخت فیلمی با جیم کری را داشت و آن موقع فیلم نامه‌ای هم نوشته بود اما چون اسکورسیزی به موازات او فیلم هوانورد را می‌ساخت نولان این فیلم را کنسل کرد.

فیلم بعدی نولان پنجمین بتمن تاریخ بود. بتمن آغاز می‌کند بعد از شکست تجاری فجیع فیلم بتمن و رابین روی پرده‌ها آمد و نولان این بار نقاب بتمن را به کریستین بیل داد. با بودجه ۱۵۰ میلیون دلار اکران شد و به خوبی فروش کرد. این فیلم نامزد یک اسکار شد. این فیلم قواعد ژانر قهرمانی را از هم جدا کرد و قواعدی جدید برای این ژانر لحاظ کرد. این فیلم مورد تحسین کامل تماشاگران و منتقدین قرار گرفت.

بعد از همکاری با کریستین بیل و مایکل کین در بتمن آغاز می‌کند نولان از آنها به همراه هیو جکمن و اسکارلت جوهانسون فیلم حیثیت را ساخت که موضوعی نا متعارف داشت و بسیار دیدنی از آب درآمد. نولان برای ساخت این فیلم تهیه کنندگی و نویسندگی و کارگردانی بودجه ۴۰ میلیون دلار در نظر گرفت. این فیلم نامزد دو اسکار شد. فیلم بعدی او شوالیه تاریکی(The Dark Knight) ود و باز هم کریستین بیل و مایکل کین در آن فیلم حضور یافتند. فیلم با بازی فوق‌العاده هیت لجر همراه بود و فروش خیره کننده‌ای همراه بود. منتقدین به آکادمی اسکار به خاطر نامزد نشدن فیلم اعتراض کردند و آکادمی هم برای جبران در سال بعد نامزدها را از ۵ عدد به ۱۰ عدد تغییر داد. این فیلم نامزد هشت اسکار شد که در دو بخش از جملهاسکار مکمل مرد برای هیت لجر برنده شد. در این فیلم با مهارت بالای نویسنده و کارگردان یعنی کریستوفر نولان قواعد ژانر قهرمانی به طور کلی نابود شد. این نوشته‌ای از نقد راجر ایبرت است و او به صراحت این نکته و هنر کریستوفر نولان را بیان کرد.

فیلم بعدی وی یک فیلم علمی فلسفی به نام تلقین بود که در آن برای اولین بار با لئوناردو دی کاپریو همکاری کرد و نتیجهٔ فیلم، استقبال کامل منتقدان و تماشاگران بود. این فیلم نامزد هشت اسکار شد که در چهار بخش آن برنده شد. منتقدین بار دیگر به خاطر نامزد نشدن کریستوفر نولان در رشته بهترین کارگردانی به آکادمی اسکار اعتراض کردند. همچنین فیلم دو نامزدی اسکار اسکار بهترین فیلم و اسکار بهترین فیلمنامه برای نولان را به همراه داشت. جدیدترین فیلم این کارگردان با نام شوالیه تاریکی برمی‌خیزد (THE DARK KNIGHT RISES) در تابستان ۲۰۱۲ اکران شد که پایانی بود بر سه‌گانهٔ شوالیه تاریکی این فیلم بسیاری از رکوردهای فروش را جا به جا کرد و رکورد فروش فیلم شوالیه تاریکی ۲۰۰۸ را نیز شکست و سه‌گانه شوالیه تاریکی را به یکی از بهترین سه‌گانه‌های تاریخ سینما تبدیل کرد. فیلم شوالیه تاریکی برمی‌خیزد تحسین‌های کامل منتقدان و مخاطبان را به همراه داشت.آخرین اثر نولان با نام بین ستاره‌ای (Interstellar) و با بازی متیو مک کانهی، آن هاتاوی، جسیکا چستین، مایکل کین، کیسی افلک و مت دیمون ۷ نوامبر سال ۲۰۱۴ به روی پرده خواهد رفت. در این پروژه کمپانی برادران وارنر و کمپانی پارامونت با نولان همکاری خواهند کرد که این خود اهمیت این فیلم را نشان می‌دهد. همچنین این فیلم بر اساس نظریه کیپ تورن فزیکدان و اخترشناس آمریکا مبنی بر سفر در کرم چاله‌ها می‌باشد.

وی یکی از طرفداران دوربین‌های آی مکس می‌باشد وهمچنین وی و همسرش اما توماس مالکین کمپانی (SynCopy) می‌باشند.

نولان بارها در مصاحبه هایش کارگردانانی هم‌چون استنلی کوبریک،ترنس مالیک، اورسن ولز، فریتس لانگ، نیکلاس روگ، سیدنی لومت، دیوید لین، ریدلی اسکات، تری گیلیام و جان فرانکن هایمر به عنوان الهام‌بخش خود یاد کرده است. همچنین فیلم‌های بلید رانر (۱۹۸۲)، جنگ ستارگان (۱۹۷۷)، لورنس عربستان (۱۹۶۲)، محله چینی‌ها(۱۹۷۴) و ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) را فیلم‌های مورد علاقهٔ خود نامیده است.

او روایت‌های غیرخطی داستان‌های خود را از رمان واترلند نوشتهٔ گراهام سوئیفت الهام گرفته است.

 

نگاهی کوتاه  به آثار نولان

1-تعقیب (1998)

Followi.jpg

فیلم به صورت ۱۶ میلیمتری و سیاه و سفید ساخته شده و تماماً در خیابان‌های لندن فیلمبرداری شده‌است. بیشتر زمان فیلم به صورت دستی فیلمبرداری شده و برای آن بیشتر از نور موجود در صحنه استفاده شده است. بودجه فیلم فقط ۶ هزار دلار بوده‌است.این اولین تجربه کریستوفر نولان در مقام نویسندگی و کارگردانی است و یک تجربه تماما فرمال در باب نویسنده ای که برای یافتن سوژه نوشته های خود،آواره کوچه و خیابان ها می شود تا با تعقیب انسان های موجود در خیابان های انبوه لندن،از راز آنها سر در آورد و به سراغ نوشتن داستانی برود،اما روزی که یک قانون مهم را زیر پا می گذارد،در ورطه حولناکی گرفتار می شود.

در تعقیب،نولان به یکباره شخصیت محوری داستانش را از فردی به فرد دیگر سوئیچ می کند.مرد جوان نویسنده که در مرکزیت قرار داشت،به ناگاه رنگ می بازد و جای خود را به سارق عارف مسلکی به نام کاب می دهد که اولین قهرمان مخلوق ذهن نولان است.کاب همانند سارقین عادی شهر وارد خانه های مردم می شود،اما به جای سرقت مادی از خانه های مردم،دغدغه بزرگ تری را در ذهن می پروراند و با مشاهده وسایل آنها،دست به نوعی مردم شناسی خودآگاه می زند و شخصیت مردمان هر خانه را مورد واکاوی قرار می دهد و سعی دارد تا عواطف آنها را نشانه برود.نویسنده داستان نیز در تقابل با کاب،به ورطه سقوط می افتد،چرا که در هر یک از این خانه ها،سوژه های از دست رفته ای را می بیند که هریک یادآور بخشی از هویت گم شده وی می باشد. نولان،در فیلم اول خود،داستان لندن معاصر را روایت می کند که در آن انسان ها با شکستن قوانین و تبعیت از خود،دچار سرخوردگی نمی شوند،بلکه با همین امر می توان به نوعی خودشناسی آگاهانه دست زد و تجربیات تازه ای را ولو به قیمت ریسک از دست دادن جان خود کسب کرد.این،آغاز مسیر انسان شناسی کریستوفر نولان است.

2-یادگاری(2000)

Memento poster.jpg

نولان فیلم‌نامه (یادگاری) را بر پایهٔ داستان کوتاهی از برادرش، جاناتان نوشت.گای پیرس، کری-ان ماس و جو پانتولیانو در این فیلم بازی کرده‌اند. یادگاری شامل سکانس‌های سیاه‌وسفید می‌باشد که روایت آن‌ها خطی است و سکانس‌های رنگی که وقایع به صورت برعکس (از اخر به اول) در آن‌ها روایت می‌شود. در آخر داستان این دو نوع روایت‌ها به هم پیوند می‌خورد.یادگاری در ۵ سپتامبر ۲۰۰۰ در جشنواره فیلم ونیز اکران شد و مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. منتقدین ساختار بی‌همتای روایت غیرخطی فیلم را ستودند. فیلم در گیشه هم موفق بود و جوایز و نامزدی‌های بسیاری دریافت کرد، از جمله نامزدی جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه غیراقتباسی و بهترین تدوین فیلم. از این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های دهه ۲۰۰۰ میلادی یاد می‌شود.

یادگاری،اولین اثری است که کریستوفر نولان بِطور جدی در دل سیستم سینمای آمریکا کارگردانی کرده است.دو سال پس از تجربه آوانگارد تعقیب،نولان اثری را به سینمای کلیشه پسند آمریکا شناساند که نه تنها چشم منتقدین و بینندگان را به خود خیره کرد،بلکه آغازگر سبک نوینی در روایت داستان غیر خطی نیز شد که بعدها در چندین و چند فیلم آزموده شد.

یادگاری داستان مردی است با نام لنی که بر اثر حضور در صحنه تجاوز و قتل همسرش،توسط قاتل مضروب می گردد و به کلی حافظه کوتاه مدت خود را از دست می دهد و ال برای گرفتن انتقام از قاتل همسر خود،تمام وقایع و سرنخ های ممکن برای رسیدن به وی را بر بدن خود حک می کند تا روزگاری آنها را استفاده کند.اینجا اما پس از تعقیب،کریستوفر نولان مسیر تازه ای را در نحوه داستانگویی آثارش در پیش می گیرد.یادگاری،هشدار و بیدار باشی است برای همه انسان ها.از دیدگاه نولان،گاه مستندات نوشتاری دست بشر بیشتر صلاحمندند تا ذهن و حافظه وی،در واقع از حافظه انسان که پیش از این بعنوان مامن اسرار انسان شناخته می شد،تصویری متضاد نمایان می گردد و ذهن انسان،به مثابه گنجینه ای سرشار از اطلاعات،اما خطرناک و غیر قابل اعتماد شناخته می شود و این،حکم همان دروغ هایی را دارد که همواره با آنها خود را می فریبیم،نه واقعت امر.از همین روست که در سکانس ناب پایانی،این خود لنی و نوشته های ساخته خودآگاه شکاک اوست که حقیقت مورد پسند وی را رقم می زند، نه حافظه کوتاه مدت و مستند وی.

نولان خود را بعنوان کارگردانی که هم فرم را می شناسد و هم داستانگویی برای عامه را،به جهانیان می شناساند.این،آغاز مسیر اومانیسم به سبک کریس نولان است…

3-بی‌خوابی (2002)

Insomnia.jpg

(بی خوابی) در اصل بازسازی فیلمی نروژی محصول سال ۱۹۹۷ به همین نام است. آل پاچینو، رابین ویلیامز و هیلاری سوانک در فیلم به ایفای نقش پرداخته‌اند. داستان فیلم در مورد دو کارآگاه پلیس است که به دنبال سر نخ برای قتل دختری جوان می‌گردند. بی‌خوابی در ۲۴ مه ۲۰۰۲ اکران شد و در نظر منتقدین و گیشه موفق بود. این تنها فیلم در کارنامهٔ نولان است که وی در آن نویسندگی فیلم‌نامه را بر عهده ندارد.

 این فیلم اولین غافلگیری تماشاگر توسط نولان را رقم زد.دو سال پس از ساخت اثر غیر متعارفی چون یادگاری،همه از کریستوفر نولان توقع ساخت اثری به مراتب پیچیده تر از آنرا داشتند،اما بی خوابی،اثری به ظاهر ساده ای بود با ساختار کاملا عادی و بدون هیچگونه چرخش داستانی شاخص.اما همین اثر به ظاهر ساده،از فیلمنامه محکمی بهره می جست که بزرگ ترین برگ برنده آن به شمار می آمد.

کارآگاه مرموزی با نام دورمر در آخرین دوره کاری خود،برای رسیدگی به پرونده قتل دختری عازم آلاسکا می شود،آن هم درست در برهه زمانی که شش ماه تمام روز است و خبری از تاریکی نیست!کارآگاه دورمر مشهور و متعهد اما بر اثر سانحه ای-که مضروب کردن و به قتل رساندن همکار خود بر اثر یک اشتباه می باشد-در معرض یک انتخاب و ریسک اخلاقی قرار می گیرد،پلیس دیروز درست خود را در جایگاه یک جنایتکار می بیند که یا باید در قبال جنایتی دیگر سکوت کند و یا دست به عصیان بزند،و از این رو که مرگ عزتمند را به زندگی خفت بار ارجح می داند،راهکار دوم را بر می گزیند.نولان در بی خوابی،آشکارا سعی دارد تا علاوه بر مخاطبین خاص آثار پیشینش،عامه تماشاگران را نیز مجذوب خود کند.قهرمان میانسال نولان،انسانی است که بر خلاف میل باطنی خود،همانگونه که در دیالوگ واپسین خود می گوید،از مسیر خود منحرف شده است و حال تنها راه رهایی از دنیای شرم آوری که در آن حتی شاعران خوش ذوق نیز از گزند فساد در امان نیستند،مرگ می داند و بس.از همین روست که وقتی پس از روزها بی خوابی،با مرگ خود بهانه ای برای خواب ابدی می یابد،از دیگران می خواهد که بگذارند بخوابد…کریستوفر نولان،اولین رگه های جامعه شناسیش را نیز در این اثر می آزماید.این اولین گام نولان برای نمایش استعاری جامعه پیرامونش است.

4-آغازبتمن (2005)

Batman Begins movie poster.jpg

پس از شکست فیلم بتمن و رابین در سال ۱۹۹۷، فعالیت‌هایی برای احیای این مجموعه انجام شد اما ناموفق بودند. نولان و دیوید اس. گویر در سال ۲۰۰۳ کار بر روی این پروژه را آغاز کردند و از همان اول سعی کردند لحنی تاریک‌تر به فیلم بدهند و انسانیت و واقع‌گرایی از پایه‌های فیلم باشد. هدف این بود که تماشاگر هم به بروس وین و هم به بتمن اهمیت بدهد. در این فیلم که به طور عمده در ایسلند و شیکاگو فیلم‌برداری شده، از تصاویر ساخته شده توسط رایانه خیلی کم استفاده شده است.

بتمن آغاز می‌کند هم در گیشه و هم در نظر منتقدان موفق بود. این فیلم در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۵ در ایالات متحده و کانادا در ۳٬۸۵۸ سالن سینما اکران شد. در هفته اول اکران، ۴۸ میلیون دلار در آمریکا و کانادا فروش داشت. در نهایت هم با فروش جهانی ۳۷۴ میلیون دلار به کار خود پایان داد. این فیلم توسط منتقدان تحسین شد و بسیاری آن را یکی بهترین فیلم‌های ابرقهرمانانه تاریخ خواندند. منتقدان به این نکته اشاره کردند که ترس موضوع اصلی فیلم است و نسبت به فیلم‌های قبلی فضای تاریک‌تری دارد. این فیلم نامزد دریافت جایزهٔ اسکار بهترین فیلم‌برداری و سه جایزهٔ بفتا گردید.

بتمن می آغازد اولین گام نولان در مسیر تازه اش بود،وی توسط یکی از بزرگ ترین کمپانی های فیلمسازی هالیوود برای ساخت بتمن جدید استخدام شده بود و باید آنرا در مقیاسی عظیم می سنجید،همین طور هم شد و نولان این بار انسان های کره خاکی را نیز در مقیاسی عظیم تر مورد کند و کاو قرار داد.

گاتهام،شهر فساد و گناهی که کریستوفر نولان ترسیم می کند،دیگر نه آن حالت کارتونی کمیک بوک های بتمن را دارد و نه فضای اغراق شده و فانتزی بتمن های برتون را.کریستوفر نولان،در اشلی کوچک تر،جوامع امروزی را به چالش می کشد.در گاتهام نولان،فساد نه تنها بیداد می کند و دست جنایتکاران باز برای انجام هر عمل خبیثانه ای باز است،بلکه از آن مهم تر،مردمانی را می بینیم که وحشت خصیصه ذاتی آنها گشته است و همه چشم به راه گودویی هستند تا روزی بیاید و آنها را از چنگال فحشا و ظلم وارهاند.بروس وین،اشراف زاده ای متزلزل برای مقابله با ترس وجودش،تارک دنیا می شود تا همه فنون لازم را برای تقویت خود بیاموزد،وقتی که به مرحله بالایی از ادراک رسید،در کالبد قهرمانی سمبلیک و نه اما اسطوره ای،سعی در کمک مردم دارد.ابر قهرمان جدید نولان از این جهت متفاوت است و ملموس تر که همانند بسیاری از انسان ها-و نه هم مسلکان دیگرش چون مرد عنکبوتی و سوپرمن!-انسانی است عادی که به ازای هر دو ضربه،سه ضربه دریافت می کند!در واقع منجی نولان،اول از هر چیزی “انسان” است و در وهله بعد،یک سمبل و نه ابرقهرمان.وی درد بشر امروز را عدم مواجهه با ترس غریزی خود می پندارد،بتمن،خود را هم نام خفاش ها معرفی می کند،چرا که بیشترین ترس خود را در حضور آنها می داند و قصدش،تقسیم این خوف عظیم با تبهکاران فاسد شهر است…سمبلی که نولان خلق می کند،اهل بالا رفتن از در و دیوار و نیروهای ماورای طبیعت نیست،بلکه قهرمان امید است،امیدی هرچند مقطعی،اما تزکین بخش.

5-حیثیت 

Prestige poster.jpg

فیلم‌نامهٔ این فیلم را کریستوفر نولان به همراه برادرش جاناتان، با اقتباس از رمان کریستوفر پرایست به همین نام، نگاشته‌اند. داستان آن دربارهٔ رابرت انجیر و آلفرد بوردن، دو شعبده‌باز رقیب در اواخر قرن ۲۰ میلادی در لندن است. در رقابت برای به دست آوردن شعبده‌های جدید، این دو دست به کارهایی می‌زنند که نتایج غم‌انگیزی به بار می‌آورد.

هیو جکمن در نقش رابرت انجیر، کریستین بیل در نقش آلفرد بوردن و دیوید بویی در نقش نیکولا تسلا بازی کرده‌اند. مایکل کین،اسکارلت جوهانسون، پیپر پرابو، اندی سرکیس و ربکا هال از دیگران بازیگران این فیلم هستند.

حیثیت در ۲۰ اکتبر ۲۰۰۶ اکران شد و با واکنش مثبت منتقدان روبه‌رو شد. در گیشه هم به موفقیت رسید. حیثیت در دو بخش بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی صحنه در جوایز اسکار نامزد شد. حیثیت، شعبده‌باز و اسکوپ، سه فیلمی بودند که در سال ۲۰۰۶ اکران شدند و به دنیای شعبده‌بازی پرداخته بودند.

این اثر،یکی از مهم ترین آثار کریستوفر نولان با هیبت جدیدش می باشد.این بار نولان،دست به آسیب شناسی جالبی می زند.از نظر نولان،انسان-در هر برهه زمانی و نه تنها زمان حال-همواره خواستار درک و انس با شگفتی های پیرامونش بوده و هست،اما ناکام می ماند،چرا که خوب در سیستم های مختلف طبیعت نمی اندیشد و این،نتیجه این امر است که بشر دوست می دارد که فریبش دهند.وی،چنین مفهومی را در بستری بکار میگیرد که در همه اعصار،یکی از دغدغه های فرعی ذهن بشر بوده و هست و داستان را در مورد دو شعبده باز قرن هجدهم پیاده می کند که رو در روی هم قرار می گیرند و دست بر نمی دارند،مگر آنکه نابودی دیگری را با چشم ببینند.انجیر و بوردن مثل هر انسان دیگری دوست دارند که عشق بورزند،اما حس انتقام و حسادت،آنها را به ورطه سقوط می کشاند.در هر شعبده،مرحله ای وجود دارد با نام حیثیت که در آن،شعبده باز از امری عادی یک به ظاهر غیر ممکن می سازد و مورد تشویق قرار می گیرد،اما امکان وارونگی نیز هست،اصلا برای همین نام حیثیت را به دوش می کشد که یا شعبده باز حقه اش را با موفقیت پیاده می کند و یا محکوم است به شکست و فراموشی توسط مردمانی که نیاز به فریفته شدن دارند،نه آگاه شدن.

یکی از دو قطب داستان نولان،انجیر،برای درک راز عمل بوردن،دنیا را زیر پا می گذارد و حتی به دانشمند رو به افول آن روزگار که توسط همین مردم به دست فراموشی سپرده شده،نیکولا تسلا،برای ساخت دستگاهی عظیم رو می اندازد،و همین دستگاه لعنتی است که او را به پلکان مرگ نزدیک می گرداند…نولان در بخش پایانی،چنان بازی با ذهن تماشاگر می کند و او را همانند شعبده بازی چیره دست،می فریبد که وقتی در می یابیم تمامی اینها حقه های ساده ای بیش نبوده اند که با اندکی دقت،قابل کشف و لو رفتن بوده اند،بهت زده می شویم.حیثیت،آغازگر مسیر هولناک و افشاگرانه نولان است،وی،اکنون درد های بزرگ تر انسان را به گزنده ترین شکل ممکن نمایش می دهد…

6-شوالیه تاریکی (2008)

Dark Knight.jpg

این اثر،دنبالهٔ فیلم  آغازبتمن است و بر اساس داستان‌های شخصیت بتمن در کمیک‌بوک‌های شرکت دی‌سی کامیکس و دومین فیلم بتمن به کارگردانی نولان می‌باشد. کریستین بیل در نقش بروس وین/بتمن،مایکل کین در نقش آلفرد پنی‌ورث، گری الدمن در نقش جیمز گوردون و مورگان فریمن در نقش لوشیوس فاکس، همگی نقش‌های خود در فیلم قبلی را ایفا کرده‌اند. همچنین آرون اکهارت در نقش هاروی دنت، مگی جیلنهال در نقش ریچل داوس و هیت لجر در نقش جوکر در این فیلم ظاهر شده‌اند.

نولان برای داستان فیلم از داستان اولین کمیک بوک با حضور جوکر که در سال ۱۹۴۰ منتشر شد، رمان تصویری جوک مرگبار و سری کمیک بوک‌های هالووین طولانی الهام گرفت. لقب شوالیه تاریکی اولین بار توسط بیل فینگر در کتاب بتمن (شماره ۱) برای بتمن به کار رفته‌است. شوالیه تاریکی به طور عمده در شیکاگو فیلم‌برداری شده و بقیه لوکیشن‌های این فیلم چند شهر دیگر در ایالات متحده، بریتانیا و هنگ کنگ است. نولان برای فیلم‌برداری چند سکانس فیلم از دوربین‌های آی‌مکس استفاده کرد، از جمله سکانس اولین حضور جوکر در فیلم. در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۸، چند ماه پس از ایفای نقش در فیلم شوالیه تاریکی و شش ماه قبل از اکران عمومی فیلم، هیت لجر به علت مسمومیت بر اثر استفاده از چند دارو با هم درگذشت. این رویداد باعث بیشتر شدن توجه رسانه‌ها به این فیلم شد.

گاتهام در شوالیه تاریکی نولان،به طرز آشکاری با جوامع ایده اولوژی زده امروز مانوس است و قهرمانش،بتمنی که روزگاری سمبلی ازلی و ابدی محسوب می شد و بت ناجی مردم،از خود ضد قهرمانی می سازد،تنها برای ایجاد “امید” در دل مردمانی که خیلی وقت است با چنین واژه ای بیگانه اند!

مرد اول گاتهام در این فیلم،جوکر است و نه بتمن ناجی،جوکری که همانگونه که خود می گوید،تنها قصد اثبات این را دارد که همین مردم متمدن دنیای امروز،در صورت گرفتاری در موقعیتی حیاتی،حاضر خواهند بود که یکدیگر را بدرند و خود را برهانند!نولان،قهرمانان امروز را کسانی معرفی می کند که جامعه سزاوار آنهاست،نه کسانی که امروزه به آنها نیاز داریم.جوکر،شوالیه سفید گاتهام را،تنها با گرفتن عشقش،به هیولایی دو چهره مبدل می سازد و از این کار تنها یک هدف دارد:اینکه ثابت کند پاک ترین انسان ها هم در این دنیای بی رحم،قابلیت فساد دارد.

جامعه ترسیم شده در فیلم،محیط رو به انحطاطی است که روز به روز بیشتر به قهقهرا نزدیک می گردد و عامل اصلی،شهروندانی هستند که به سادگی به هرگونه فسادی تن می دهند و آنرا می پذیرند،در این میان،جوکر،فردی است که تنها جرقه یک آنارشیسم عظیم را روشن می کند و بقیه را به همین انسان های متمدن می سپارد.هاروی دنت،شهردار محبوب گاتهام،با مرگ مذموم خود،اعتبار گاتهام و امید را از مردم اجتماعش خواهد گرفت…در چنین شرایطی،بتمن خود را قربانی می کند.قهرمان شکست خورده نولان،سعی می کند پیش از اینکه آنقدر زندگی کند تا خود را در قامت یک جنایتکار فاسد ببیند،با حیات قهرمان گون خود وداع کند و همان روی سوخته چهره دنت باشد و دنت همان قهرمان موعود بماند.

نولان در انتها هنوز اندکی به آینده این جهان امیدوار است،از همین روست که شوالیه سیاه داستان،از نتیجه خوب ایمان مردم سخن می گوید.این،تلخ ترین انتقاد نولان از بشر امروز است.

7-تلقین(2010)

Inception xlg.jpg

مدتی پس از ساختن فیلم بی‌خوابی (۲۰۰۲)، نولان پیش‌نویس فیلم‌نامهٔ ۸۰ صفحه‌ای دربارهٔ «سارقان رویا» نوشت که در ژانر وحشت و با الهام از خواب شفاف بود. او طرحش را به وارنر برادرز ارائه کرد. اما احساس کرد که برای ساخت این فیلم به تجربهٔ بیشتری در کارگردانی احتیاج دارد. او این پروژه را موقتاً کنار گذاشت و بر روی فیلم‌های بتمن آغاز می‌کند (۲۰۰۵)، حیثیت (۲۰۰۶) وشوالیه تاریکی (۲۰۰۸) کار کرد. او ۶ ماه بر روی فیلم‌نامه فیلم کار کرد و وارنر برادرز در فوریه ۲۰۰۹ آن را خرید. فیلمبرداریتلقین ۱۹ ژوئن ۲۰۰۹ در توکیو آغاز شد و در ۲۲ نوامبر ۲۰۰۹ در کانادا به پایان رسید. فیلمبرداری این فیلم در شش کشور چهار قاره انجام شد. هزینهٔ تولید فیلم ۱۶۰ میلیون دلار بود که توسط وارنر برادرز و لجندری پیکچرز تأمین شد.

فرش قرمز فیلم در ۸ ژوئیه ۲۰۱۰، در لندن برگزار شد و در ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۰، این فیلم به صورت جهانی اکران شد. تلقین در گیشه موفق بود و بیش از ۸۰۰ میلیون دلار فروش داشت. در نمایش خانگی هم موفق بود و ۶۸ میلیون نسخه از دی‌وی‌دی‌های این فیلم به فروش رفت. تلقین با واکنش مثبت منتقدان روبه‌رو شد و بسیاری از آن‌ها ابتکار فیلم، بازیگران، موسیقی متن و جلوه‌های ویژهٔ فیلم را تحسین کردند. این فیلم چهار جایزهٔ اسکار بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین صدا، بهترین میکس صدا و بهترین جلوه‌های ویژه را برد و در بخش‌های بهترین فیلم، بهترین موسیقی اوریژینال، بهترین طراحی صحنه و بهترین فیلم‌نامهٔ غیراقتباسی نامزد شد.

 نولان در این فیلم سخن گفتن از خصال انسانی را کنار می گذارد و این بار به ذات زندگی و عالمی که در آن زندگی می کنیم،می پردازد.نطفه گذاری خود به نوعی هژمونی ایدئولوژی های مشروح در شش اثر قبلی نولان به شمار می رود.این بار وی با صراحت،موضوعی تماما ارجینال را چنان خوفناک مطرح می کند که پس از تماشا،مدت ها ذهن مخاطب را درگیر خواهد کرد،نولان،اینجا بر خلاف آثار پیشینش،قضاوت نمی کند،بلکه کار خود را تنها در ایجاد سوال می داند،نه پاسخ به آن. پاسخی که بی نهایت دشوار است و رعب آور:اینکه عالم واقعیت پیرامون ما تا چه حد ارزش اعتماد دارد؟آیا ممکن است جهان واقعی که در آن زندگی می کنیم خود رویایی باشد که به قدری تکرار شده و در آن مغروقیم که همان برایمان تبدیل به واقعیت گردیده است؟

نولان،داستان انسان هایی را روایت می کند که با نفوذ به اعماق ناخودآگاه سوژه ها،اطلاعات با ارزش آنها را استخراج می کنند،اما هنگامیکه پیشنهاد نطفه گذاری به آنها ارائه می گردد،دیگر همه چیز متفاوت است.نطفه گذاری به معنای کاشت یک ایده در ذهن میزبان است،به شکلی که وی آنرا تراوش ذهن خود بپندارد.

کاب،قهرمان خوددار نولان اما دردی دارد که کسی توانایی درمانش را ندارد،وی با آزمودن نطفه گذاری بر ذهن همسر محبوب خود،او را با ایجاد هر لایه از رویا،یک قدم به مرگ نزدیک تر گردانده تا در نهایت،مرز حقیقت و رویا را گسسته،زن به جنون رسده و برای بیدار شدن در عالم واقع-که از قضا همان رویاست-دست به خودکشی زده.کاب و گروهش نیز با ورود به هر لایه پائین تر،یک مرحله به جنون زودرس نزدیکتر می شوند و وی این موضوع را مخفی نگاه می دارد،آن هم برای رهاندن خود از این زندگی کابوس وار و سرشار از احساس گناه.

نولان قصد دارد به نسل بشر قرن ۲۱ هشدار دهد.نسلی که به قدری در زندگی ماشینی و کسالت‌بار امروزش محو شده که در رویاهایش آرمانشهری می‌سازد و خود را به دست آن می‌سپارد. از همین رو نطفه گذاری حدیث نفس همه ماست. مایی که توانایی رویاپردازی داریم اما توانایی پرداخت غرامت سنگینش را خیر.

8- شوالیه تاریکی برمیخیزد(2012)

The dark knight rises poster.jpg

(شوالیه تاریکی برمیخیزد)سومین و آخرین قسمت سه‌گانهٔ کریستوفر نولان است. کریستین بیل در نقش بروس وین/بتمن، مایکل کین در نقش آلفرد پنی‌ورث، گری الدمن در نقش جیمز گوردون و مورگان فریمن در نقش لوشیوس فاکس، همگی نقش‌های خود در دو فیلم قبلی را ایفا کرده‌اند. همچنین ان هتوی در نقش سلینا کایل، ماریون کوتیار در نقش میراندا تیت و تام هاردی در نقش بین ظاهر شده‌اند.

ابتدا نولان برای بازگشت به این پروژه، مردد بود، اما بعد از آن که به همراه دیوید اس. گویر و برادرش داستانی برای این فیلم ساخت، احساس کرد که می‌تواند برای این مجموعه، پایان رضایت‌بخشی داشته باشد. نولان از کتاب‌های سقوط شوالیه، شوالیه تاریکی بازمی‌گردد و سرزمین هیچکس برای طراحی داستان این فیلم استفاده نمود. شهرهای جوداپور، ناتینگهام، گلاسگو، لس آنجلس،نیویورک، نیوآرک و پیتسبورگ لوکشین‌های این فیلم بودند.این اثر، طولانی ترین، سیاه ترین و همچنین، جاه طلبانه ترین قسمت از سه گانه بتمن کریستوفر نولان است. در قسمت آخر، نولان برای آن که فیلمی بزرگتر از «شوالیه تاریکی» بسازد، پا را از حد مجاز فراتر گذاشته که متاسفانه این امر را باید شکستی برای این فیلم محسوب کرد. ساختار کلی فیلم، اندکی سنگین، بدشکل و در نتیجه غیر قابل کنترل است. نولان تفسیری از فنا پذیری را ارائه می دهد و این تنها قالب فیلسوفانه ای نیست که او وارد فیلم خود کرده است بلکه همان طور که در قسمت های قبلی هم صدق می کرد با وسواس خاصی مفاهیمی از جامعه شناسی و ذات انسانی را نشان می دهد. آیا وقتی افراد با وحشیانه ترین برخورد ممکن روبرو هستند، خودشان هم دچار خشم می شوند؟ یا همان طور که جوکر فهمید، آیا در اعماق وجود آدمی چیزی هوشمندانه تر از آنچه که به ظاهر می بینیم وجود دارد؟ خیلی از اتفاقاتی که در طول نمایش «شوالیه تاریکی برمی خیزد» رخ می دهد به «بتمن آغاز می کند» ارجاع دارد، آن هم نه فقط از لحاظ تِم فیلم،  بلکه همچنین از جهت مفهوم روایی داستان هم همینطور است.

میزان بلاتکلیفی و تعلیق در مورد مفهوم بی اعتقادی در این قسمت بسیار بالاست اما باز هم نه به میزان انتقام جویان یا مرد عنکبوتی شگفت انگیز. بر خلاف لحن تاریک و گاهی اوقات نگاه محزون فیلم، این اولین و مهم ترین فیلم ابر قهرمانی است که با سکانس های اکشن و زد و خورد فیزیکی خود را به اثبات رسانده است. بیشتر از این که این زد و خوردها جسمانی باشد، سخت افزاری و به وسیله ابزار است. البته چند نبرد تن به تن هم میان بتمن و بین در می گیرد و زن گربه ای (سلینا) هم چند باری خود را درگیر نبرد می کند. اما بالاترین سطح اکشن وقتی رخ می دهد که پای وسایل نقلیه به میان کشیده می شود. وسایلی چون ماشین های بتمنی، هواپیماهای بتمنی و موتورهای بتمنی که با روش هایی جدید و ارتقا یافته از آن ها استفاده می شود. نولان می داند که چطور بدون آن که زیاده روی کرده باشد، از این وسایل استفاده کند.در این قسمت ،بتمن قهرمانانه تر، پر کشمکش تر و البته پر عیب تر از هر دو قسمت قبلی ظاهر می شود. در لحظاتی او شخصیتی هملت گونه را رقم می زند و در آخر شخصیتی را که اشتیاق دیدنش را داشتیم، به ما نشان می دهد؛ اما اتفاقات زیادی باید در فیلم بیفتد تا ما را به آن نقطه برساند. جاناتان نولان تایید می کند که وقتی «شوالیه تاریکی برمی خیزد» را می نوشته تحت تاثیر داستان "دو شهر" اثر چارلز دیکنز قرار داشته است. اما هر خط بعد از خط دیگر که نوشته می شده بیشتر به همان دانه ای تبدیل می شده که پایان داستان از آن جوانه می زند. فیلم مجبورتان نمی کند که حتماً از پایانش متحیر شوید و به وضوح بازگشت ها و یادآوری هایی از گذشته را نشان می دهد.

آن هایی که به دیدن این فیلم ابر قهرمانی می روند تا بتوانند لحظاتی را تجربه کنند که موهای بدنشان سیخ می شود، ممکن است ناامید شوند و با وجود اینکه یک فیلم سه ساعته را می بینند خیلی کم با این احساسات مواجه می شوند، اگر چه که همان صحنه های اندکی هم که در این زمینه دارد، شگفت انگیزند. نولان به ندرت اجازه می دهد که شوخی وارد فضای تاریک این فیلم شود و وقتی هم که این اتفاق می افتد بیشتر طنز تلخ است (که بهترین آن هم توسط زن گربه ای ارائه می شود). موسیقی فیلم هم که کار هانس زیمر است فوق العاده است. تِم این موسیقی با آن که حماسی نیست، اما با اکشن فیلم خیلی خوب جور در می آید. فیلمبردار، والی پیفیستر هم تصاویر به یاد ماندنی زیادی ارائه می دهد. اولین تصویری که به ذهن من می آید، تصویری است از منهتن که زیر سلطه مجسمه آزادی است و همچنین یک تصویر از بتمن که با هلی کوپتر گرفته شده و حتماً باید تبدیل به پوستر فیلم شده باشد.

 9-و...درمیان ستارگان(2014)

(آخرین اثر به نمایش در آمده نولان)

Interstellar film poster.jpg

 

این جدیدترین اثر نولان فیلمیست حماسی علمی–تخیلی و بازیگران آن متیو مک‌کانهی، ان هاتاوی، جسیکا چستین و مایکل کین میباشند. ماجرای آن دربارهٔ فضانوردانی است که از طریق کرم‌چاله‌ای سفر می‌کنند تا سیاره‌ای قابل سکنی بیابند. فیلم‌نامهٔ این فیلم را کریستوفر بهمراه برادرش جاناتان نوشته است. کریستوفر به همراه لیندا ابست و اما توماس تهیه‌کنندگی فیلم را برعهده داشتند. فیزیکدان نظری، کیپ تورن یکی از تهیه‌کنندگان اجرایی و مشاور علمی فیلم بوده است چون نوشتن و ساخت چنین اثر مشکلی احتیاج به اطلاعات عمیق علمی داشت.

 کمپانی برادران وارنر که پیش‌تراز این، تهیه‌کنندگی و توزیع برخی فیلم‌های نولان را بر عهده داشت، با پارامونت، استودیوی رقیب خود، مذاکره کرد تا آن‌ها هم روی این فیلم سرمایه‌گذاری کنند. لجندری پیکچرز نیز از سرمایه‌گذاران بود. سینکاپی و لیندا ابست پروداکشنز نیز از تهیه‌کنندگان این فیلم هستند. نولان هویته ون هویتما را به عنوان مدیر فیلمبرداری استخدام کرد، زیرا والی فیستر مشغول کارگردانی اولین فیلم خود برتری بود. برای فیلمبرداری، نولان از فرمت آنامورفیک ۳۵ میلی‌متری و آی‌مکس ۷۰ میلی‌متری استفاده کرد. فیلمبرداری در سه ماه پایانی سال ۲۰۱۳ در آلبرتای کانادا، جنوب ایسلند و لس آنجلس انجام شد. شرکت دابل نگتیو مسئول طراحی و اجرای جلوه‌های ویژهٔ این فیلم بود.

  حالا باپایان سال 2014و آغاز سال 2015و پس از آن همه آثار متفاوت و دیدنی و عمیق ، دیگر کریستوفر نولان کارگردانی است که نامش به معنای دقیق کلمه با واقع گرایی مترادف شده است.نولانیزاسیون سینما که خیابان های تاریک و گرفته شهر گاتهام را به پلی بین دنیای فانتزی و دنیای روزمره تبدیل کرد،اکنون فانتزی های بی شماری را در گل و لای واقعیت کنونی بنا می کند.کریستوفر نولان در فیلم "در میان ستارگان" که شاید نخستین پروژه علمی-تخیلی "واقعی" وی باشد،یک بار دیگر بر خلاف انتظارها عمل می کند و فیلمی می سازد که در روزمرگی تکلیف ریاضی مدرسه ریشه دارد،اما با دنیای فانتزی در هم آمیخته است.

کریستوفر نولان که یک سال پیش از فرود آپولو در ماه به دنیا آمد،در دوران پیامدهای مسابقه فضایی بزرگ شد،هنگامی که نگاه ها هنوز با شگفتی به آسمان دوخته می شد.دهه ها بعد،با از رده خارج شدن شاتل فضایی و در حالی که کودکان با نگاه نم ناک و خسته به نمایش گر درخشان تلفن های هوشمندشان خیره می شوند،ناامیدی کریستوفر نولان از پیمان شکنی ناسا وی را بر آن داشته است تا "در میان ستارگان" را بسازد.

فیلم به صورتی معنی دار با مدل خاک آلود شاتل اَتلَنتیس آغاز می شود.صحنه های فیلم در آینده نزدیک رخ می دهند و در آن ها بشریت گرسنه،کثیف و خالی از امید است.کوپِر (شخصیت مَتیو مَک کاناهِی) و دو فرزندش،دختری ده ساله به نام مُرف (مَکِنزی فوی) و برادر بزرگ ترش تام (تیمِتی چالِمَت)،به سختی از طریق کشاورزی در هنگامی که خاک در دوران پس از هزاره سوم دچار فرسایش شده است،امرار معاش می کنند و بقای آن ها به کشاورزی بستگی دارد.(البته مایه قوت قلب است که هنوز کتاب فراوان می خوانند.) اما کوپِر را مردی جدید می یابیم که او را از همان قواره قدیمی بریده اند:قهرمانی صد در صد آمریکایی که انگار عیناً از فیلم "The Right Stuff/چیزهای درست" فیلیپ کافمِن بیرون کشیده شده است.او که به سبک تگزاسی ها کلمات را کشیده ادا می کند،با تکبر راه می رود و در عین حال احساساتش به طرزی شگفت انگیز عمیق هستند،سنتی ترین نقش اول کریستوفر نولان تا به امروز است و جوانیِ توام با شگفت زدگی کارگردان را مجسم می کند:مردی که از نظرش ما همه "کاوش گر و پیش تاز هستیم،نه متولی و نگهبان"،کارگردانی که بخت خود را "در میان ستارگان" به عنوان آخرین و بیش ترین امید نژاد بشر می آزماید.

پس از ترک سیاره آبی رنگ بیمار،"در میان ستارگان" به نرمی به دنده دو تغییر سرعت می دهد.مغاک سیاه در پیش روی گسترده است،مانند اقیانوس آرام در برابر ماژِلِن،مرزی ناشناخته و بر خلاف مرز رادانبِری (خالق مجموعه علمی-تخیلی "پیشتازان فضا")،قطعی و نهایی.به گفته کِپ ثورن،تهیه کننده اجرایی مشترک فیلم و دانشمند فوق العاده،کرم چاله کُروی (که به روشنی سه بعدی است) و افق روی داد در حال چرخش سیاه چاله فیلم (که گارگَنتوآ نامیده می شود.) به صورت ریاضی مدل شده اند و واقعی هستند.اما وقتی در برابر صفحه نمایش صد فوتی (حدود سی و سه متر) نشسته اید،برایتان معادلات معنایی ندارد،چون فرار ستاره ای کریستوفر نولان مسحور کننده ترین جلوه تصویری سال است.گارگانتوا هم گیرا و هم وحشتناک است:گردابی موج دار از تاریکی و نور.فضای کریستوفر نولان به تصاویری شباهت دارد که با تلسکوپ هابِل در حالت مستی گرفته شود و با چنان شدت گیج کننده ای تصور شده است که اعصاب ژُرژ میلیِس را در هم می ریزد.

سیاره ها نیز به همان میزان تماشایی هستند.هویت وَن هویتْما که جانشین پای ثابت فیلم برداری کریستوفر نولان یعنی والی فیستِر شده است،به خوبی سرزمین گسترده و غم انگیز جنوب ایسلند را در آن واحد به شکل جهنمی پر آب با موج هایی به ارتفاع هزار فوت (حدود سیصد و سی متر) و گستره ای یخی جلوه می دهد که در آن حتی ابرها یخ زده اند و به جامد تبدیل شده اند.با توجه به این که بیش از یک ساعت از فیلم به طریقه آیمکس هفتاد میلی متری فیلم برداری شده است،باید به دنبال بزرگ ترین صفحه نمایش ممکن باشید تا در مقابل آن بنشینید و به طور کامل از تماشای فیلم لذت ببرید.

در تضاد با فضای با شکوه نشان داده شده در فیلم،خود کشتی فضایی (که اِندِرِنس نام دارد.) از مخلوطی از قطعات اِسکِرَپ ساخته شده است.اِندِرِنس که چند کاره (مادیلِر) است و فضای داخلی زیادی ندارد،به کارگاه فنی و حرفه  ای در سطح پیشرفته دبیرستانی (A-Level CDT Workshop) در انگلستان شباهت دارد.کریستوفر نولان که هم واره فیلم سازی عمل گرا بوده است،برای این فیلم یک کشتی فضایی کاربردی و سودمند ساخته است.ربات های خدمه این کشتی به نام های TARS و CASE به شکل صفحاتی تخت از جنس کروم هستند.(به سبک سال های 1960) هوش مصنوعی درون آجرهای لِگو باعث می شود آن ها به وسیله در هم پیچیدن و تغییر آرایش،کارهای پیچیده را با حداکثر کارایی و حداقل منابع انجام دهند.(اپراتوری ربات ها بدون هیچ گونه تصویر پردازی کامپیوتری توسط بیل اِروین انجام می شود.)

اما درک صحنه هایی که در زیر پوشش بی نقص در میان ستارگان ارائه می شوند،دشوارتر است.اصول علمی دشوار هستند و به سرعت نیز ارائه می شوند،هر چند که کریستوفر و جاناتان نولان مکانیک کوآنتوم را با استفاده از تکنیک های نمایشی بی دریغ توضیح می دهند.اما اختر فیزیک وسیله است،نه هدف و مرکز گرانش "در میان ستارگان" بسیار خاکی تر است.در فیلم شعر دیلِن تامِس "به شب نیک آرام وارد نشو/از مردن نور خشمگین باش،خشمگین باش." که چندین بار نیز تکرار می شود،تجسم رجز خوانی جسورانه روح بشری است،همان روحیه ای که برای نخستین بار انسان را به ستارگان برد.اما "در میان ستارگان" بسیار بیش از غزل سه تایی تامِس در ارتفاعات و اعماق روح بشری کنکاش می کند:افراد خود خواه را در برابر افراد از خود گذشته و اصول عالی تر اخلاقی را در برابر غریزه بقا قرار می دهد.با نزدیک شدن کوپِر،بِرَند (دانشمندی که اَن هَتْاِوِی نقش آن را بازی می کند.) و خدمه کشتی فضایی به مقصد،شرایط پیچیده ای رخ می دهد که به تصمیم گیری های دشوار نیاز دارد:نبردی بین حرمت ماموریت و امید به باز گشت در می گیرد.کسی از این مسئله که ماموریت واقعی با آن چه در تبلیغات نمایانده شده بود تفاوت دارد،شگفت زده نمی شود اما بی رحمی نهفته در این فریب کاری مانند ضربه ای فیزیکی بر بدن افراد عمل می کند.بِرَند (که نقش وی را اَن هَتْاِوِی با ظرافت،دقت و پر احساس بازی می کند.) با خود فکر می کند:"طبیعت بی رحم نیست،تنها پلیدی موجود در فضا آن چیزی است که ما با خود می آوریم."

در سال 2006 وقتی "در میان ستارگان" موجودیت یافت،قرار بود اِستیوِن اِسپیِلبِرگ به جای کریستوفر نولان فیلم را کارگردانی کند و حضور اِستیوِن اِسپیِلبِرگ هنوز هم در رابطه بین کوپِر و مُرف قابل تشخیص است.خیانتی که در مورد کودکی به حال خود رها شده اعمال می شود،از آغاز حضوری نیرومند دارد اما احساس گناه ناشی از آن در نخستین توقف اِندِرِنس در حوزه تاثیر گذاری سیاه چاله ده برابر می شود؛زیرا می بینیم که تنها چند ساعت سر گردانی در کنار سیاره،به گذشت دو دهه در کره زمین منجر شده است.چهره رنج کشیده کوپِر در هنگام تماشای پیام های ویدیویی بدون پاسخ مانده افراد خانواده اش در طول این بیست سال،رنجی جان کاه و بی پیرایه را نمایان می سازد.پیش از هر چیز دیگر،این داستان مربوط به یک پدر و دخترش است،دختری ده ساله که در یک پلک بر هم زدن چشمان اشک بار،جای خود را به فردی بالغ (جِسیکا چَستِین) می دهد.

ارائه اصول فیزیکی بی انتهای "در میان ستارگان" که با اصول فلسفه اخلاقی دنبال می شوند،گاه فیلم را همانند دوره سه ساله کارشناسی نشان می دهد که به طور فشرده در قالب فیلمی سه ساعته ارائه شده است.یا به عبارت دیگر،به تماشاگر این احساس را می دهد که پروفِسور بِرایِن کاکس وی را برای صرف شام و تماشای فیلم دعوت کرده است.این مسئله در صحنه آخر فیلم که در آن کشتی فضایی به داخل باتلاقی از اَبَر مکعب های چهار بعدی (تِسِرَکت)،فضای پنج بعدی و ارتباط تلفنی گرانشی سقوط می کند،بیش تر نمایان می شود.در این صحنه جهشی گیج کننده از مسائل زمینی به تمرین های فکری سنگین صورت می گیرد که باعث گیجی و در عین حال الهام پذیری بسیاری از تماشاگران می شود.صرف نظر از ربات یک پارچه و سخنان استهزا آمیزی که با تکان دادن سرش به شیوه هال (HAL 9000) می گوید ("از اتاقک بینا بینی به فضا فوتت خواهم کرد!")،نقطه اوج استعلایی و توهم آفرین فیلم بیش از هر چیز مرهون "2001:A Space Odyssey/دو هزار و یک:ادیسه فضایی" است.این امر بدون شک برخی منتقدان را بر آن خواهد داشت که کریستوفر نولان را متهم به ناپدید شدن در سیاه چاله ای کنند که خودش پدید آورده است.

فیلم تلقین  پرسش هایی را بدون آن که پاسخی روشن به آن ها بدهد،مطرح کرد.بر عکس،در میان ستارگان کلیه پاسخ ها را فراهم کرده است و تنها ممکن است نتوانید پرسش ها را درک کنید.کریستوفر نولان در این فیلم بالاترین سطح از عمل کرد خود را ارائه می دهد،اما در عین حال از نظر قابل دسترسی بودن در پایین ترین سطح خود قرار می گیرد.این فیلم در جهت کاوش گری از کشمکش می پرهیزد و در جهت تفکر و تامل از اقدام می گریزد.این فیلم را نمی توان فضای خارجی مکمل فضای داخلی درتلقین شمار آورد (رویا در رویای کارگردان در این فیلم در مقایسه با "در میان ستارگان" بسیار سبک و بی محتوا به نظر می رسد)،اما باید گفت که نکات هوشمندانه در آن با همان درجه از افتخار مطرح شده اند.با این حال،کریستوفر نولان در فیلم "در میان ستارگان" برای نخستین بار علاوه بر ذهن خود،قلبش را نیز بر روی تماشاگر می گشاید.کریستوفر نولان که هرگز فیلم سازی عاطفی نبوده است،در این فیلم کاری می کند که در فیلم های دیگرش بی سابقه است،یعنی عمق احساسات خود را نشان می دهد.انتخاب اسم رمز "نامه فِلورا" (فِلورا نام دختر کریستوفر نولان است.) برای فیلم برداری تصادفی نیست."در میان ستارگان" پیامی است از پدری به دخترش،آرزوی زنده کردن شگفتی آسمان ها برای نسلی که فضای سایبری تنها فضایی است که می شناسد.داستان فیلم که در اعماق عشق بی پایان پدری ریشه دارد،با احساسات نیز به اندازه تفکر ارتباط دارد و اگر چه گاه هسته عاطفی فیلم با ناشی گری ابراز می شود (جمله "عشق فراتر از فضا و مکان است" که در مونولوگ بِرَند می شنویم،از همه بدتر است)،اما این موارد از قدرت فیلم نمی کاهند.

در میان ستارگان به عنوان کاوشی در بر گیرنده سرعت نور برای نجات نسل بشر،نه تنها وسیع ترین،بلکه صمیمی ترین فیلم کریستوفر نولان به شمار می آید و در پس زمینه ای از سیاه چاله های نهاده شده توسط موجودات بیگانه،کرم چاله ها و جهان های جدید و شگفت،"در میان ستارگان" به عنوان انسانی ترین فیلم کریستوفر نولان خود نمایی می کند.

                                                                   پایان

تعداد بازدید از این مطلب: 7087
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 36174
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22

چهار شنبه 12 فروردين 1394 ساعت : 12:32 قبل از ظهر | نویسنده : م.م
3پله تاداشتن سیمائی نوین و قدرتمند
نظرات

سه پله تا داشتن سیمائی نوین و قدرتمند.

مهرداد میخبر

_____________________________________________________________________

Image result for ‫عکس سریالهای ایرانی‬‎

در سیستم رسانه ای کشور ما اتفاقات نگران کننده ای در حال وقوع است و بی توجهی یا کم توجهی به این اتفاقات متاسفانه ممکن است طی طریقی ناگزیردریک کجراهه ی بدون بازگشت را در پی داشته باشد.شبکه‌های مختلف و رنگارنگ ماهواره‌ای در چند سال اخیر با پخش برنامه ها؛فیلمها وسریال‌های عمدتا"بی‌محتوا مخاطبان ایرانی را به سوی خود جذب کرده‌اند.این واقعیت بهیچوجه قابل کتمان نیست و البته با قبول این واقعیت یک سئوال مهم نیزقابلیت طرح میابد:

(آیاراهکاریا راهکارهائی برای مقابله ی درست"ازجنبه فرهنگی و ساختارگرایانه ،نه قهری و جبارانه "با هجمه‌های فرهنگی این فیلمها وسریال‌ها وجودداردیانه؟)

جواب سئوال اخیر(آری)است ولی این جواب ظاهرا"کوتاه تفسیری عمیق و گسترده رادر پی دارد . شبکه‌های فارسی زبان ماهواره ای و بخصوص چند شبکه ی پر مخاطب که هویتشان برای همگی معلوم است توانسته اند مخاطبان بسیاری را به سوی خود جذب کرده و به پای تماشای سریال‌ها ؛فیلمها و برنامه‌هایی بنشاند که عمدتا"متناسب با فرهنگ، دین و عرف جامعه ایرانی نیستند. این سریال‌ها  و فیلمهابا ایجاد جذابیتهای تصویری؛تابو شکنیهای ماهرانه و موذیانه و نمایش انواع متنوعی از روابط اغلب نامشروع (که ظاهری مشروع یافته اند) توانسته اند کشش زیادی را در میان مخاطبان ناآگاه خودایجاد کنند.کششی که اگر در ابتدا قبحی راباخود همراه داشت ولی اکنون توسط بسیاری از مخاطبان پذیرفته شده است بطوریکه کل افراد خانواده از بزرگ و کوچک پای دیدن تصاویری مینشینند که تا پیش از این دیدن آنها را برای همه اعضای خانواده غیر مجاز میدانسته اند.

من سه پله برای رسیدن به رسانه ای که بتواند با این هجوم خزنده مقابله کند اندیشیده ام که در ادامه خواهید خواند. پلکان نخست واولین و مهمترین و تاثیر بخش ترین راه مقابله بااین نوع جدی و خطرناک از هجمه ی فرهنگی، توجه به شکل و سیاق برنامه سازی در صدا و سیما است.

Image result for ‫عکس سریالهای ایرانی‬‎  

پله ی اول: ذائقه سازی 

 پله ی نخستین مقابله با این تهاجمات اقدام به تولید و ساخت برنامه‌هایی استوار بر اصولی چون ایجاد جذابیت و تکیه برموازین اسلامی میباشد.درحال حاضر به سبب توسعه روز افزون و سریع وسایل و گزینه های متنوع ارتباطات جمعی مانند ماهواره و فضای مجازی به صورت لجام گسیخته و تقریبا"غیر فابل کنترل، تنوع کاذبی در ذائقه ی مخاطبان ایجاد شده است .این تنوع موجب بالا رفتن سطح انتظارات نابجای مخاطبین شده است، اگر بخواهیم فضای رسانه ای را مدیریت شده و با شرایط ویژه که پایه آن بر اساس گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی تایید و اجرا شود را داشته باشیم این اتفاق رخ نمی دهد مگر اینکه بتوانیم درجهت تامین ذائقه مخاطبان و یا حتی ذائقه سازی در میان مخاطبان داخلی و خارجی گام برداریم تا آنها بتوانندمشتاقانه و خودجوش  به دیدن برنامه های تولید ما روی بیاورند.

 باید براساس موازین اسلامی واجکام مترقی مذهب تشیع در مقابل جریانی که رسانه ها را مدیریت کرده و آنها را منحرف می کند وارد شده و تأثیرات درست ودلخواه خودمان را در این فضا ایجاد کنیم. به همین دلیل لازم است که صدا و سیما ضمن توجه به جذابیت و تنوع در تولیدات خود به این فضا ورود پیدا کرده و موجب شود که مخاطبان از دیدن برنامه های به ظاهر جذاب و در باطن منحرف ماهواره ها دور شوند. البته اشتباه تصور نشود،خدای ناکرده این بدان معنا نیست که ماایده آلهای حودرا فراموش کنیم، از خط قرمز ها بگذریم و خاکریزهای تدافعی خود را تخریب نمائیم بلکه باید با جدیتی بیشتر در جهت تولید برنامه ها و سریال هایی گام برداریم که ضمن رعایت اصول وحفظ اصالت های دینی و فرهنگی بتواند بصورتی خودجوش مخاطبان را از دیدن شبکه های منحرف ماهواره بازدارد. مازمانی می توانیم در مقابل هجمه های فرهنگی ایستادگی کنیم که در صداو سیمابرنامه سازی صحیح و اصولی صورت بگیرد و این برنامه سازی تنها در اختیار خواص نباشد. کپی کردن کورکورانه نیز راه مناسبی برای مقابله با این تهاجم ها نیست چون نسخه ی اصل همیشه بیشترین جذابیت را برای مخاطبان دارد. همانطور که گفتم باید ایده سازی کنیم و از این ایده هانیز بهترین استفاده را بنمائیم.

 توجه کردن به اندیشه های والا و  محتوامحور بودن به خودی خود برای یک اثر نمایشی ایراد محسوب نمیشود،این توجه ننمودن به قالبهای جذاب است که اجبارا"محتواهای عالی رابلا استفاده باقی میگذارد.محتوامحور بودن نباید موجب دور شدن سریال‌هاو فیلمهای مااز ویژگی سرگرم کنندگیشان بشود.رسالت اول هر برنامه تصویری در درجه اول سرگرمی است بنابراین اگر بتوانیم این ویژگی را رعایت کنیم می توانیم آرام آرام محتوا را نیز به گونه ای که مخاطب احساس شعاری بودن نکند وارد برنامه ها و سریال های خود کنیم، ماباقدری توجه و تفکر و تعمق می توانیم با وجودهمه ی کمبودها و محدودیت ها؛کارهایی جذاب و مخاطب پسند ومتناسب با فرهنگ خودمان بسازیم زیرا ما از لحاظ قصه، درام، ساختار، جنس و نوع کارگردانی و بازیگری و... برای تولیدبرنامه های جذاب چیزی کمتر از صنعت رسانه ی کشورهای دیگر نداریم.ماهم اکنون فقط استقبال مردم را کم داریم .بدون شک اگر مردم حامی و پشتیبان ساخته ها و تولیدات سیما باشند ،رسانه ملی هیچگاه دچار بحران ، رکود و مشکلاتی که امروزه شاهدش هستیم نخواهد شد. مردم از سیما چه می خواهند ؟ چه اتفاقی باید در تولیدات سیما بیفتد که مردم حامی آن باشند؟ سیما به عنوان یک رسانه ی مردمی و ملی، می بایست انعکاس دهنده فرهنگ ، تاریخ و به طور کلی هویت مردم باشد و اگراین رسانه  در خدمت غایات فرهنگی و هویت این سرزمین باشد ، بدون شک مردم آنرا از خودشان و در خدمت خودشان می دانند ،همواره حامی و مشوق آن خواهند بودو مشکل کم مخاطب بودن برطرف خواهد شد .

 میتوانیم و لازم است که با فرم و ساختار جدید، کارهائی متفاوت را به مخاطبان ارائه بدهیم و آنها را از ماهواره بیزار کرده و جذب برنامه های تولیدی کشور خودمان کنیم.متاسفانه یک سری سیاست های تکراری در برنامه و سریال سازی مدام تکرار می شود که مخاطبی هم جذب نمی کند، ما ثابت کردیم که می شود با فرم و ساختاری جدید در چهارچوب قوانین و خطوط قرمز داستانهائی جذاب و پر کشش را به مخاطب ارائه کنیم و حتی با ساخت سریالهای جذاب نه تنها مخاطبان کشور خودمان را داشته باشیم بلکه در سطح بین المللی نیز جایگاه خوبی پیدا کنیم و رقیبان را کنار بزنیم.کافیست نگاهی به سطح هنری سریالهای کشوری مانند ترکیه بیندازیم و خودرا بیش از پیش باور کنیم .با یک مقایسه کوچک میان تولیدات تلویزیونی ترکیه و کشور خودمان میتوانیم بصورتی بسیار واضح اختلاف فاحش سطح حرفه ای و محتوائی مابین آنها راحس کنیم .تولیدات تلویزیونی ترکیه در باطن ساختار دراماتیکی وسطح هنری شدیدا" نازلی دارند.چندموضوعی بودن سناریوها،توجه بیش از حد به احساسات سطحی و نداشتن منطق داستانی در بیشتر نقاط عطف داستانی در این سریالها بیدادمیکندوفی الواقع تنها چیزی که این کارها را بظاهرسنگین و زیبا وآبرومندانه جلوه میدهد تکنیک بازیگری و کیفیت تصویر برداریشان  است و البته باز بودن دست سازندگان از لحاظ مالی و اقتصادی برای ایجاد جذابیتهای بصری هوش ربا و اغواکننده.

Image result for ‫عکس سریالهای ایرانی‬‎

  پله ی دوم:باز گذاشتن درها.

 ایجاد جذابیت در سریال‌ها ی ایرانی یکی از راهکارهای مقابله با سریال‌هایی است که از سوی شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شود.ما بدون آنکه بخواهیم خطوط قرمز خودمان را برهم بزنیم باید به سمتی برویم که تولیداتی متنوع و جذاب داشته باشیم، یعنی مسائلی که در چهارچوب شریعت و قوانین کشورمان وجود دارد را رعایت کرده و در عین حال جذابیت های بصری و محتوایی لازم را برای مخاطب ایجاد کنیم.این کارحقیقتا"کاریست بسیارمشکل اما قطعا" شدنی.  باید برای ایجاد جذابیت در سریال ها از صاحبان اندیشه های بکر و متفاوت دعوت کرده و روش های رسیدن به این جذابیتها را بدون شکستن خطوط قرمز خود بررسی کنیم.خوشبختانه ایران سرزمین استعدادهاست .کافیست انحصارگرائی را فراموش کنیم ،در ها را باز بگذاریم و از برنامه سازان مستعد بدون هیچ حب و بغضی استقبال کنیم و آنگاه ببینیم چه گنجهائی داریم که خودمان از آنها بی خبریم.

 بدون شک سازندگان سریالهای ماهواره ای خطوط قرمز زیادی را در مسیر خودنمیبینند  ودستِ بازی برای ایجاد جذابیت دارند که البته این نوع از جذابیتها در فرهنگ، دین و عرف ما تعریف نشده و بهیچوجه نمیتوانیم برای تولید برنامه ها از آنها استفاده کنیم، اما صداو سیما پیشتر از اینها به کرات ثابت کرده است که با دست گذاشتن روی سوژه ها و دغدغه های مردم و به کار گرفتن افراد متخصص و مستعدمی تواند در جذب مخاطب بصورتی موفقیت آمیز عمل کند.(سریالهای کمدی نود شبی پربیننده،خط قرمز،امام علی"ع"،مختارنامه،روزی روزگاری،سربداران،هزاردستان،نرگس،پس ازباران،ستایش و...رابیاد بیاورید).

یادمان نرود...باور کنید ما نیروهای بسیار ماهری در حوزه بازیگری، کارگردانی، فیلمنامه نویسی ورشته های دیگرهنر رسانه های تصویری داریم.

Image result for ‫عکس سریال نرگس‬‎

پله سوم:هماهنگ سازی با واقعیات  

باورپذیری در خط سیرهر داستان نکته مهمی است. مخاطب یک فیلم یا سریال باید با داستان و کاراکترهای آن همذات پنداری کند. اگر این باورپذیری وجود داشته باشد آنگاه بیننده می تواند داستان و شخصیتهایش را دوست داشته باشد و زمانی که این احساس دوست داشتن به وجود آمد آنوقت می تواند فیلم را با کمال میل ببیند. آدم ها، روابط و همه آنچه که در یک فیلم وجود دارد باید با واقعیت زندگی هماهنگ باشند. چرا هنوز که هنوز است مخاطبان نسبت به فیلم های قدیمی احساس خوشایندی دارند؟بنظرمن دلیل آن این است که شخصیت های آن فیلم ها درجریان سیال زندگی روزمره ی مردم وجود داشتندو آدمها ی فیلمهاهمان آدمهایی بودند که مخاطب هرروز در کوچه و خیابان با آنها برخورد می کرد..پله سوم درست بعداز پله دوم است و نمیشود بایک گام از پله ی اول به سوم پرید.اگر برنامه سازانی جدید با دیدگاهها و تفکراتی نو ین وارد صدا و سیما شوند آنگاه می توانیم شاهد سریال ها و برنامه هایی باشیم که متفاوتند وروح تازه ای در آنها دمیده شده است.

 درخاتمه باید عنوان کرد که مقابله با تهاجم فرهنگی این شبکه‌های ماهواره‌ای اگر با توجه به موارد ذکر شده بالایعنی رعایت مسائلی همچون ایجاد جذابیت کافی در سریال‌ها و برنامه‌های داخل کشور،رعایت اصل همذات پنداری در فیلمنامه‌نویسی، ورود تفکرات و افراد جدید به عرصه سریال و برنامه‌سازی در تلویزیون، ورود مضامین و مسائل روز جامعه با رعایت خطوط قرمز در موضوعات سریال‌ها، هماهنگی موضوعات با واقعیات زندگی و... باشدپروسه ای موفقیت آمیز خواهدداشت واین نکته مهم را نیز نمیبایست از خاطر برد که همین الآن هم دیر است .باید سریعا"دست بکار شد .همانطور که در سطور پیشین باذکر نام تعدادی از سریالها گفتم، صدا و سیما در سال‌های قبل ثابت کرده است که می تواند با رعایت قوانین و بهره بردن ازافراد حرفه ای و خبره و همچنین فیلمنامه های قوی و شایسته مخاطبان ایرانی را ترغیب به دیدن سریال‌ و برنامه های تولیدی خودکند.اگر قبلا"این کارراکرده پس الآن هم میتواند و شایدحتی بهتر از قبل.این اقدام گسترده و مهم همه ی نیروها و قابلیتها را بصورتی آماده در بطن خوددارد،فقط اراده هائی قوی و قلوبی طپنده برای فرهنگ و ارزشهای (ایرانی-اسلامی)میخواهد که میدانم ومیدانید آنهم موجوداست.پس بابهره گیری از مدیریتی قوی ،بایدفرصت و موقعیت را در اختیار شایستگان گذاشت.

                                              پایان.11فروردین1394

 
تعداد بازدید از این مطلب: 7343
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16

سه شنبه 11 فروردين 1394 ساعت : 1:53 قبل از ظهر | نویسنده : م.م
جیمرباند،جاسوس محبوب سینما
نظرات

جیمز باند،جاسوس محبوب سینما

منابع اصلی:ویکیپدیا.سینماخبر.یورونیوز(به کوشش :مهردادمیخبر)

________________________________________________________________________________________

الهام بخشان (جیمز باند،مامور007)

اول:

(یان فلمینگ )نویسنده کتابهای جیمر باند، این شخصیت را بر اساس فردی که به خوبی می‌شناخت بنا نهاد: خودش!! فلمینگ که در طی جنگ جهانی دوم به عنوان افسر اطلاعاتی نیروی دریایی خدمت کرده بود، از تجربیات شخصی‌اش برای خلق کاراکتر جیمز باند در رمان “کازینو رویال” و بقیه رمان‌های این مجموعه بهره برد. بسیاری از خصایص، سلیقه‌ها، رفتارها، و برندهای موردعلاقه جیمز باند مانند خود فلمینگ است.اما فلمینگ در خلق جنبه‌های گوناگون شخصیت باند از بسیاری از مامورانی که با آنها همکار بوده نیز الهام گرفته، که در این میان مهم‌ترین فردشخصیست که در زیر نامش را میبینید:

دوم:

 بله...(Dusan Popov )دوسان پوپوف ،جاسوس دوجانبه یوگسلاوی.اما او کی بود و چه شخصیتی داشت؟

او هم مانند جیمز باند نه تنها به دلیل مهارت‌هایش در جاسوسی، بلکه به خاطر زنباره گی و جذابیت غیر قابل مقاومتش نیز شهره بوده است. در سال ۲۰۰۷ مستندی به نام True Bond راجع به این شخصیت جنجالی ساخته شد.

واما مورد بعدی این است:فلمینگ نام کاراکترش را ازیک پرنده‌شناس وام گرفت.

سوم:

یک نفر بنام (جیمز باند)،او یک پرنده شناس انگلیسی بودوشاید از آشنایان و دوستان فلیمینگ بوده است .حالا معلوم نیست چرا این پرنده شناس و نامش برای فلمینگ جالب بوده اندشاید دلیل آن فقط  شیک بودن نام وی بوده است و بس!موارد بعدی اینهاهستند:این موارد درباره منشا کد( ۰۰۷ )هستند که دو احتمال در این باره ذکر شده است. یک احتمال این است :

چهارم:

 فلمینگ کد(007) را از جاسوس و دانشمند انگلیسی، جان دی، الهام گرفته که نامه‌هایش به ملکه الیزابت اول را با عنوان ۰۰۷ (با یک ۷ کشیده) امضا می‌کرد به این معنا که فقط خود ملکه باید نامه را بخواند. موردبعدی به یکی از دستاوردهای کلیدی بخش اطلاعات نیروی دریایی انگلیس برمی‌گردد:

پنجم:

رمزگشایی از یکی از مدارک آلمانی‌ها با کد ۰۰۷۵، که یکی از عواملی بود که باعث ورود آمریکا به جنگ شد. در صورتی که مدرکی با کد ۰۰ شماره‌گذاری می‌شد، به این معنا بود که مدرک شدیدا محرمانه است، و به قول “بن مکینتایر” روزنامه نگار، برای هر فرد آشنا به تاریخ اطلاعات، ۰۰۷ نماد بالاترین دستاورد اطلاعاتی ارتش بریتانیاست.

جیمزباند از آغاز

______________________________________

شخصیت جذاب و کاریزماتیک (James Bond 007) توسط یان فلمینگ نویسنده بااستعدادو تیزهوش بریتانیائی در سال ۱۹۵۳میلادی خلق گردید.این شخصیت پر جاذبه در ۱۲ رمان و ۲ داستان کوتاه حضور داشت و همچنین در صنعت سینما طولانی‌ترین و پولسازترین شخصیت به زبان انگلیسی بوده است. تاکنون از روی شخصیت مامور 007دقیقا" 23فیلم سینمائی ساخته شده است که اکثر آنها گیشه را تسخیر کرده و جزو آثار پرفروش سینمای جهان بوده اند. 

Image result for ‫عکس یان فلمینگ‬‎Image result for ‫عکس یان فلمینگ‬‎

البته  پایان (یان فلمینگ)بمنزله ی پایان (جیمزباند)نبودوپس از مرگ فلمینگ در سال ۱۹۶۴ میلادی، نوشتن رمانهای جیمز باندادامه یافت.بدیهیست که آن جذابیت پردازش فلمینگ در داستانهائی که کسان دیگری مینوشتند وجودنداشت و لی آن پیش زمینه ی ذهنی که مردم ازکاراکترباند داشتند تاثیر بسزائی در حفظ کشش و فروش بالای کتابهای جدید ایجاد میکرد .اشخاص دیگری مانند کینگسلی آمیس، جان گاردنر، ریموند بنسون و سباستین فالکز کسانی بودند که پس از فلمینگ داستانهائی در مورد این جاسوس محبوب نوشتندو به بازار کتاب فرستادند، چون فروش خوب کتابهای فلمینگ واقعا"نویسندگان و ناشران را وسوسه میکردو آنها حاضر نبودند براحتی از این کاراکتر پولساز صرفنظر کند  . علاوه بر این کریستوفر وودسناریست نیز دو فیلمنامه نوشت. اشخاص دیگری نیز کارهایی مشابه انجام می‌دادند. همانطور که در سطور فوق بیان شداز این شخصیت تا به حال دقیقا"۲۳ فیلم سینمائی بلندساخته شده است .اولین فیلم (دکترنو)محصول 1962 انگلستان و آخرین آنها(اسکای فال) محصول سال ۲۰۱۲ همین کشوراست. 

Image result for ‫جیمزباند‬‎

 اولین بازیگری که برای ایفای نقش جیمز باند انتخاب شد(شون کانری)بود و آخرین آنهاکه در حال حاضرنیز ایفاگر این نقش است(دنیل گریک) می‌باشد، براساس نظرسنجی‌های انجام شده دنیل کریگ و شان کانری محبوب ترین بازیگر برای نقش جیمز باند در تاریخ فیلم‌های این شخصیت می‌باشند. در مراسم افتتاحیه المپیک ۲۰۱۲ نیز دنیل کریگ در نقش جیمز باند به صورت نمادین ملکه انگلستان را از کاخ باکینگهام تا محل برگزاری مراسم افتتاحیه همراهی می‌کرد.درادامه این نوشتار در باره سری فیلمهای جیمز باند چیزهای بیشتری خواهید خواند.

Image result for ‫عکس یان فلمینگ‬‎Image result for ‫عکس یان فلمینگ‬‎

فیلمهای جیمز باند مامور007 

سری فیلم‌های جیمز باند، مجموعه‌ای از فیلم‌هایی است که براساس شخصیت داستانی خیالی به نام جیمز باند، مامور سازمان ام‌ای۶ خلق شده است. جیمز باند در داستان بلندی که یان فلیمینگ نوشته بود با ۰۰۷ کدگذاری شده‌بود. نسخه‌های اولیه بر اساس داستان نگارش یافته توسط فلیمینگ و داستان‌های کوتاه بود. که البته بعدها دارای خط داستانی مستقل خودش شد. این سری فیلم، به عنوان یکی از طولانی‌ترین سری فیلم‌هایی است که در حال تولید می‌باشد.  البته بین سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۵ وقفه‌ای شش ساله به وجود آمد. تا امروز شرکت ایی‌اوان، ۲۲ فیلم از این سری با میانگین تقریبی یک فیلم در هر دو سال، ساخته است. به طور معمول، مکان ساخت این فیلم‌های این مجموعه، در استودیو پین وود است. سری فیلم جیمز باند، با فروشی جهانیِ بیش از ۵ میلیارد دلار، در جایگاه دوم سریفیلم‌های ادامه‌دار، بعد از مجموعه فیلم‌های هری پاتر قرار دارد.

تا کنون شش بازیگر در قالب جیمز باند به ایفای نقش پرداخته‌اندکه در ادامه معرفی خواهند شد.

Image result for ‫عکس یان فلمینگ‬‎

صاحبان امتیاز فیلمهای جیمز باند

شرکت خانوادگی بروسولی(که از سال ۱۹۹۷۵ به سالتزمن تغییر اسم دادند) با نام دِینجاک صاحب امتیاز سری فیلم جیمز باند بود. تا اوسط دههٔ هفتاد میلادی این شرکت به همراهی شرکت یونایتد آرتیستز صاحب امتیازی خود را حفظ نمود به طوری که تمام فیلم‌های متشره در این زمان، از دکتر نو (۱۹۶۲) تا فقط بخاطر چشمان تو (۱۹۸۱) توسط یونایتد آرتیستز توزیع و فروخته می‌شد. در سال ۱۹۹۸، شرکت مترو گلدوین مایر، شرکت یوتایتد آرتیستز را خریداری و شرکت ام‌جی‌ام/یواِی را راه اندازی نمود. این شرکت صاحب امتیاز جیمز باند شد و بین سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۵ سه فیلم جیمز باند را تولید و توزیع نمود؛ البته این موضوع مربوط به زمانی پیش از انحلال شرکت یونایتد ارتیستز در سال ۲۰۰۲ بود. از سال ۲۰۰۶ نیز کنسرسیومی متشکل از چند شرکت از قبیلسونی و تی‌پی‌جی که شرکت مترو گلدوین مایر را خریداری نمودند به همراه کلمبیا پیکچرز، به تولید و پخش این سری فیلم را بر عهده گرفتند.

Image result for ‫عکس یان فلمینگ‬‎

اولین جیمز بانددرسینما

اولین جرقه برای اقتباس از داستان جیمز باند در سال ۱۹۵۴ در مجموعه کلای‌مکس! بر اساس داستان کازینو رویال زده شد. بازیگری نقش جیمی باند در این مجموعه بر عهده بازیگر توانای آمریکایی، بری نیلسن بود. یان فلمینگ خواهان ساختن قسمت‌هایی از داستانش توسط الکساندر کوردا بود. یان، پیشنهاد ساخت کتاب‌های زنده بمان و بگذار بمیرد و مون‌راکر را داده بود، که کوردا نپذیرفت. در یکم اکتبر ۱۹۵۹ (۹ مهر ۱۳۳۸) اعلام شد که خودِ فلیمینگ نگارش فیلمنامه‌ای اختصاصی برای ساختن فیلمی به تهیه‌کنندگی کوین مک‌کلوری را بر عهده گرفته است. اگرچه به طور همزمان جک ویتینگهام نیز در حال نگارش فیلمنامه‌ای برای همین کار بود. آلفرد هیچکاک و ریچارد بارتون از قبول کارگردانی و بازیگری در این فیلم سرباز زدند. مک‌کلوری هری پاتر (مجموعه فیلم) به دلیل کاهش احتمال موفقیت از کار کنار کشید. فلمینگ هم فیلمنامهٔ نگارشی‌اش را که به صورت داستانی با نام گلوله‌آتشین در سال ۱۹۶۱(۱۳۴۰) منتشر نمود.

Image result for ‫عکس یان فلمینگ‬‎

در سال ۱۹۵۹، بروسولی، برای ساخت اقتباسی از جیمز باند ابراز علاقه نمود. بروسولی به همراهی شریکش، هری سالتزمن، در سال ۱۹۶۱ حقوق تمام داستان‌های جیمز باند، به جز داستان کازینو رویال را از فلیمینگ خریداری نمود. در آن هنگام، بسیاری از شرکت‌های هالیوودی به دلایلی چون خیلی انگلیسی بودن یا خیلی پرهیاهو و جنسی بودن از ساخت آن امتناع می‌نمودند. تهیه‌کنندگان سینما نیز از آن‌ها برای ساخت اثر، یک میلیون دلار درخواست می‌نمودند تا یکی از دو کتاب گلولهٔ آتشینیا دکتر نو را بسازند. در نهایت در ۱۹۶۱، شرکت یونایتد آرتیستز و بروسولی به توافق رسیدند. این دو تهیه‌کننده شرکت ایی‌اوان را راه‌اندازی نموده و تولید دکتر نو را شروع نمودند.

...واولین نقش آفرین:شان کانری

 

برای یافتن اولین جیمز باند مسابقه‌ای برگزار و شش نفر نهایی شدند. از این شش نفر امتحانی بازیگری، توسط بروسولی، سالتزمن، فلیمینگ گرفته شد. برندهٔ این مسابقه فردی ۲۸ ساله، که مدل بود، برگزیده‌شد. نام او پیترآنتونی بود که به نظر بروسولی او دارای کیفیت بازی‌ای در حد گریگوری پگ بود. ولی او نتوانست در نقش جیمز باند به خوبی بازی کند. سپس این دو تهیه‌کننده شان کانری را انتخاب کردند. شان، ۵ فیلم متوالی جیمز باند را بازیگری نمود. بر اساس بعضی از شایعات، کانری را شخصی به نام، بِن فیز ٬کارگردانی اهل لهستان و دوست سالتزمن، پشنهاد داده بود. سالتزمن بازی کانری را در ویولن زن دید. این فیلم یازدهمین فیلم کانری بود. شان کانری، تا پیش از اولین بازی‌اش در فیلم پاسفیک جنوبی، در شغل‌هایی مانند شیرفروش، رانندهٔ تراکتور، واکس زن تابوت، محافظ شخصی و چند شغل دیگر نیز کار کرده‌بود. او در فیلم پاسفیک جنوبی نقش یک رقاص را بر عهده داشت.

Image result for ‫عکس  دکترنو‬‎

این هم اولین فیلم...دکتر نو

فلیمینگ و بروسولی، بعد از کنار گذاشتن شش نفر دیگر، که یکی از آن‌ها از دوستان بروسولی بود، روی شان کانری توافق کردند. کانری برای ایفای این نقش از کلاه گیس استفاده کرد. البته این رویه برای سایر فیلم‌های این سری نیز از سوی وی تکرار شد. کانری در جایی اعلام کرده بود که این نقش اصلاً به شخصیت واقعی‌اش نزدیک نبود. یان فلمینگ بعد از مشاهدهٔ نسخهٔ اولیه دکتر نو به دستیارش گفت:وحشتناکه، واقعاً وحشتناکه! نقدها و نظراتی بسیاری که بعضی از آن‌ها به طور وحشتناکی بود بر فیلم دکتر نو وارد شد. حتی واتیکان هم به ابراز نظر علیه آن پرداخت.یان، در انتهای رمانش به نوعی زمینه را اسکاتلندی بودن جیمز باند فراهم نمود تا با شخصیت کانری در فیلم همخوانی داشته باشد.
نقش دکتر نو هم بر عهدهٔ جوسف وایزمن گذاشته شد. این کار به خاطر نقش مشابهی بود که وی در مجموعهٔ تلویزیونی منطقهٔ گرگ و میش در قسمت یک نعشکش دیگر بازی کرده بود. البته افرادی مانند نول کراود، کریستوفر لی، ماکس ون سیدو نیز مد نظر تهیه‌کنندگان بودند.

Image result for ‫عکس یان فلمینگ‬‎Image result for ‫عکس  دکترنو‬‎

دومین فیلم:از روسیه با عشق

از روسیه با عشق قسمت دوم از سری فیلمهای بانداست،این فیلم با نظر تهیه‌کنندگان بودجه‌اش دو برابر شده‌بود. همچنین مکان فیلم‌برداری به اروپا منتقل شد. هدف از این کار کسب سود بیشتر نسبت به فیلم دکتر نو بود. بسیاری از اعضای گروه سازنده قسمت نخست سری بودند. این فیلم اولین فیلمی بود که دارای پیش‌نمایش اسامی بود. همچنین بوتروید که به عنوان افسر متخصص شناخته می‌شد٬در این قسمت از سری جیمز باند معرفی شد. بازیگر این نقش دزموند لیوین بود. این شخصیت در نهایت به شخصیت کیودر قسمت سوم تبدیل شد. دزموند در ۱۷ قسمت این سری به ایفای نقش پرداخت. در واقع او بیش از هر بازیگر دیگری یک نقشی یکسان را در یک سری فیلم سینمایی بازی کرد و رکورد دار شد. در مبارزهٔ نهایی جیمز باند و دونالد گرانت(روبرت شاو) که در اورینت اکسپرس (قطار سریع‌السیر) رخ داد، جیمز باند به وسیلهٔ ابزاری که کیو به او داده بود زندگی اش نجات یافت.ابن فیلم البته پایانی بر حضور شخصیت داستانی سیلوا ترنچ بود. با دوبرابر شدن قتل‌های رخ داده این فیلم، خشونت به اندازهٔ زیادی نسبت به قسمت پیشین افزایش یافته بود. این قسمت از کتاب به عنوان یکی از ۱۰ کتاب محبوب رییس‌جمهورجان اف کندی بود. و همچنین آخرین فیلمی بود که کندی قبل از مرگش مشاهده کرده‌بود. بعضی از منتقدان قسمت اول، همچنان به ایرادگیری از این قسمت نیز مشغول بودند و از این فیلم به عنوان فیلمی که باید پرتش کرد توی آشغالی یاد می‌کردند. اما نظر تماشاگران بر عکس بود، آن‌ها به فیلم علاقه‌مند شده‌بودند. اگرجه در این میان بعضی از منتفدان، نیز نقدهایی مثبت بیان می‌کردند. مثلاً بروسلی کروتر در نقدی گفت: این فیلم رو از دست ندین! در واقع این اولین قسمت از سری فیلم‌های باند بود که تمام عناصر به اصلاح جیمز باندی در آن حاضر بودند.

Image result for ‫عکس  دکترنو‬‎Image result for ‫عکس  گلدفینگر‬‎

سومین فیلم:پنجه طلایی

نام فیلم بعدی از این سری پنجه طلایی بود. گای همیلتون به عنوان کارگردان این قسمت انتخاب شد. بعد از دو قسمتی کهترنس یانگ کاگردانی کرده بود، گای به تزریق ترس و وحشت به سری فیلم‌های باند علاقه داشت.. شخصیت داستانیپوسی گالور بفدری وسوسه کننده بود که هانر بلکمن از بازی در مجموعه تلویزیونی انتقام‌جو انصراف داد. این نقش بعداً بهدیاناریگ محول شد. نقش اوریک انگشت طلایی، به گرت فروب محول شد، اگرچه تیودور بیکل نیز مد نظر بود. گِرت، هنرمندی شناخته شده در سوید بود و به دلیل لهجه‌ای که داشت، دست‌اندرکاران در فیلم را مجبور به دوبلهٔ صدای وی در فیلم نمود.پنجه طلایی، یکی از شناخته‌شده‌ترین قسمت‌های این سری در میان عامهٔ مردم است. یکی از این دلایل محبوبیت، استفاده از لیزر بود که به تازگی اختراع شده بود و به نوعی عمومی نمودن علم٬کاربرد لیزر در برش، در میان مردم بود. یکی از تاریخی‌ترین جملات در همین قسمت در سری فیلمإهای میان باند و انگشت‌طلایی رد و بدل شد:

باند: چیه! از من انتظار داری حرف بزنم؟
پنجه طلایی: نه آقای باند! من انتظار دارم تو بمیری!

نمایش این فیلم در انگلستان باعث شورش شد و در آمریکا به پرفروش‌ترین فیلم تا آن تاریخ تبدیل شده و همچنین اولین فیلم از این سری بود که جایزه اسکار را دریافت نمود.(برای بهترین تصاویر ویژه و صدا). یان فلیمینگ پیش از آن که این فیلم را ببیند از دنیا رفت.

Image result for ‫فیلم گلوله آتشین جیمز باند‬‎

چهارمین فیلم جیمز باند:گلوله آتشین

در سال ۱۹۶۱، رمان گلولهٔ آتشینِ یان فلیمینگ، بر صدر رمان‌های پرفروش قرار گرفت. همین مورد باعث شد تا بروسلی دوباره برای ساخت اثری دیگر بر پایهٔ داستان‌ّای فلمینگ، تشویق شود. اگرچه این موضوع با دعواهای حقوقی‌ای بین فلمینگ و فیلم‌نامه‌نویسان همراه بود. درنهایت تولید چهاریمنی فیلم جیمزباندی، تا پایان دعواهای حقوقی بین نویسندگان به تایر افتاد. مکلوری، فلیمینگ را به خاطر استفادهٔ بدون اجازه از بعضی از کارامترهای داستان مکلوری مورد تعقیب قرار داد. با برد مکلوری در دادگاه، بروسولی و سالتزمن به همراه مکلوری شروع به تولید فیلم نمودند. به جز تقش باند که مثل همیشه به کانری سپرده شده بود، برای نقش اول زن داستان باند، افرادی از قبیل راکل وِلش، جولی کریستی، فی داناوی مد نظر بودند، اما در نهایت این نقش به دختر شایسته سابق فرانسه، کلودین آگر سپرده شد. به خاطر دیدگاه بازاریابی در اروپا، تهیه کنندگان به دنبال بازیگری اروپایی برای بازی در تقش تبهکاری به نام لارگو بودند. آدولف سل، مدلی ایتالیایی‌ای بود که این نقش به وی سپرده شد.

Image result for ‫فیلم گلوله آتشین جیمز باند‬‎
کانری برای شروع فیلمبرداری بسیار مشتاق بود ولی بدر مصاجبه‌ای قبل از تولید اثر به ابزار نارضایتی از بعشی از شرایط پرداخت و بازی در فیلم باند را مجموعه از ۱۸ هفته پر از زد و خورد و شنا و wصحنه‌های عاشقانه توصیف نمود و لاز علاقه اش برای کتارهگیری پرده برداشت. کانری بعد از این فیلم از آن به عنوان بهترین جیمزباندی که بازی کرده نام برد ولی بعدها اعلام کرد که از روسیه با عشق بهترین بوده است. باتوجه به ارزش دلار در آن زمان، فیلم فروشی برابر با یک میلیارد دلار داشت. همچنین الهان بخش بسیاری از محموعه‌های تلویزیونی و فیلم‌هایی از قبیل فیلم حادثه‌ای مایکل کِین با بازی هری پالمر، مجموعهٔ تلویزیونی دِرِک فلینت با بازی جیمز کابین و نیز بازی دین ماریت در مجموعه تلویزیونیمت هِلم، می‌توان نام برد.

Image result for ‫فیلم شما فقط دو بارزندگی می کنید جیمز باند‬‎

پنجم:شما فقط دوبار زندگی می‌کنید

برای پنجمین فیلم جیمز باند، وی رودرروی فردی خبیث و نفر اول اِسپِکتِر می‌ایستد. اِسپِکتِر قدرتمندترین سازمانی جنایتکار در جهان است. نام این قسمت از شبه هایکویی گرفته شدهکه فلیمینگ در بخش از کتاب به آن اشاره داشته: "توفقط دوبار زندگی می‌کنی/یکبار که به دنیا میای/و یکبار که بامرگ رودر رو میشی!"". باند به قدری در ژاپن محبوب بود مه هنگام عزیمیت گروه به ژاپن با استقبال گرمی روبه‌ور شدند. کانری بعد از این کار از جیمز باند بودن استعفا داد و دلیل خود را عدم اشتیاق موجود در گلوله آتشین عنوان نمود.بخش‌هایی از فرهنگ روبه رشد ژاپن در فیلم به نمایش درآمد و برای اولین بار در داستان‌ها از هنرهای رزمی و عملیات‌های نینجایی پرده برداری شد.شما فقط دوبار زندگی می‌کنیدسه سال پس از فوت یان فلیمینگ، خالق اصلیش، تولید شد و به نوعی آغاز دوران باند بدون فلمینگ بود.

Image result for ‫جرج لازنبی‬‎
اگرجه در پوسترها با افتخار عنوان می‌شد که "شان کانری جیمز باند" است، اما وی اعلام کناره گیری از این سری از فیلم نموده بود و کاری از دست تهیه‌کنندگا برنم‌آمد. بنابراین آنها برای فیلم در خدمت سرویس‌مخفی علیاحضرت از جورج لازنبی برای نقش جیمز باند استفاده نمودند.

Image result for ‫جرج لازنبی‬‎

فیلمهای بعدی و حاشیه هایشان.

غیبت کانری وحضور لازنبی با:(در خدمت سرویس مخفی ملکه)

جورج لازنبی، مدل استرالیایی بود که نقش مامور ۰۰۷ را در فیلم خدمت سرویس‌مخفی علیاحضرت(۱۹۶۹م-۱۳۴۹ش) را بازی کرد. تیموتی دالتون که خود بعدها بازی در این نقش را تجربه کرد، اعلام کرد که جورج برای بازی در این نقش بسیارجوان بوده. تنها تجربهٔ لازنبی، تا آن زمان بازی در یک سری فیلم تبلیغ شکلات بود. تست بازیگری وی رضایتبخش بود و به وی برای هفت فیلم پیشنهاد بازی داده شده بود. بعدرز آنکه وکیلش وی را متقاعد نمود که بازی در این سری قیلم‌ها برای سال ۱۹۷۰ قدیمی شده و به درد وی نمی‌حوردو این فیلم تنها اثرش در سری فیلم‌های جیمز باند شدو از باقی آن‌ها کنار کشید. نظرهایی که دربارهٔ لازنبی منتشر می‌شد بسیار ناامید کننده‌بود. بسیاری عنوان می‌کردند که وی از فیزیک بدنی خوبی برخوردار است ولی دارای قیافه‌ای احمقانه در لباس جیمز باند بود. این فیلم تنها فیلم جیمزباند شرکت ایی‌اوان بود که از دیوار چهارم استفاده کرده بود.(اگرجه در فیلم‌های غیرایی‌اوان نیز یکباردر فیلم هرگز نگو هرگز این کار انجام شده‌بود، آنجایی که‌شان کانری به بینده چشمک می‌زند) در تیزی که لازنبی پیش از تولید بازی کرده بود به نوعی به کانری در فیلم‌های باند پهلوزده بود و می‌گفت:"برای همکار دیگرم هرگز رخ نداده است". درفیلم در خدمت سرویس مخفی علیاحضرت با هوشیاری ارتباطی بین این فیلم با باقی فیلم‌های این سری برقرار نمودند. این کار با نمایش بخش‌هایی از چند قسمت قبلی باند به همراه بود.

دیگر هرگز نگو هرگز - Never Say Never Again

(الماسهاابدیند)،بازگشت ووداع شان کانری

بعد از لازنبی و شکست او در جذب مخاطب،دوباره نوبت به شان کانری و فیلم  الماس‌ها ابدی اندرسید واین بار تهیه‌کنندگان به فکر بازگشت به فرمول طلایی پنجه طلایی افتادند. گای همیلتون به عنوان کارگردان بازگشته بود. همزمان با تلاش برای بازگرداندن شان کانری، با جان گاوین هم مذاکره شده بود تا در این جیمز باند به ایفای نقش بپردازدپس از این فیلم بود که شان کانری مجددا"بفکر وداع افتاد و شاید هم میخواست محبوبیت و جذابیت خود را محک بزند و ببیند که پس از شکست حضور جرج لازنبی آیا کسی شایسته تر از او برای ایفای نقش باند وجوددارد یانه.

(هرگز نگو هرگز )و بازگشت مجددشان کانری

فلاش بک:(یان فلمینگ در ابتدا کانری را انتخاب مناسبی برای مخلوقش نمی‌دانست اما با فروش خوب فیلم دکتر نو نظر وی عوض شد و حتی در رمان‌های بعدی جیمز باند، اصلیتی اسکاتلندی برای باند تعریف کرد).

همانطور که در سطور پیشین گفتیم  کانری یکبار در سال ۱۹۶۷ از نقش آفرینی جیمز باند خداحافظی کرد اما کم سن بودن و عدم اقبال عمومی نسبت به بازیگر بعدی (جرج لازنبی) دست اندرکاران را وا داشت تا بار دیگر از او بخواهند تا در فیلم الماس‌ها ابدیند در رل این شخصیتت به ایفای نقش بپردازد. بعد از اتمام فیلمبرداری الماس‌ها ابدیند، او به جراید گفت که دیگر هرگز در نقش جیمز باند بازی نمی‌کند. اما دست تقدیر ۱۲ سال بعد وی را بار دیگر به بازی در نقش جیمز باند کشاند. کارگردان فیلم جدید را هرگز نگو هرگز نام نهاد.

شان کانری فرصت طلب!!

شکست لازنبی و بازیهای عامدانه ی قهر و آشتی شان کانری برایش پولساز شد.اوبا قراردادی افسانه‌ای حاضر به ایفای نقش شد، دستمزدی ۱٫۲۵ میلیون دلاری به همراه ۱۲٫۵ درصد از سود حاصل از فروش فیلم به همراه ۱۴۵ هزاردلار به ازای هر هفتهٔ اضافی کار در فیلمبرداری. این کار قرار بود در ۱۸ هفته به اتمام برسد. کانری خود در این باره می‌گوید:

"در واقع این یک رشوه برای بازگرداندن من بود... اما باید گفت که در راستای اهداف من نیز قرار داشت... بازی کردن در نقش جیمز باند هنوز هم لذت‌بخش است". 

قرار بر این گذاشته‌شده بود تا الماسها ابدیند را برای ادامه‌دار کردن قسمت قبلی (پنجه طلایی) بازگردانده شود ولی در نهایت این طرح کنار گذاشته شد. براساس داستان اصلی که فلیمنگ نگاشته بود، باند برای انتقام همسرش که در داستان در خدمت سرویس‌مخفی علیاحضرت کشته شده‌بود را در شما فقط دوبار زندگی می‌کنید بگیرد. ولی در طول فیلمبرداری این جیمز باند همانند اسلافش، داستان تغییر نمود. این بار بلوفیلد (با بازی چارلز گری) دوباره در داستان قرار داده شدتا باند، وی را به سزایش برساند. بدین صورت حضور سه‌گانهٔ بلوفیلد در داستان‌های فلیمینگ را به چهاربار افزایش دادند. باند بعد از این فیلم و پس از ۱۲ سال با بازی در فیلم هرگز نگو هرگز ٬که کاری از استودیویی غیر از ایی‌اوان بود، به نقش جیمز باند بازگشت.

Image result for ‫راجرمور‬‎

یک تازه نفس:راجر مور(۱۹۷۳-۱۹۸۵)

در اوایل سال ۱۹۷۲ (۱۳۵۰)، بابالا رفتن سن شان کانری دوباره تلاش برای یافتن جانشین وی شروع شد. جرمی برت ٬مایکل بلینگتون ٬جولیان گلور (که بعدها تقش اریستوتل کرستاتوس]] در فقط بخاطر چشمان تو را برعهده داشت) از افراد شاخص این فهرست بودند. زنده بمان و بگذار بمیرد، نام فیلم بعدی بود که قرار بود تا یکی از این افراد یا راجر مور ۴۵ ساله، بازی کند. راجر مور، تاکنون، به عنوان طولانی‌تر باند تاریخ می‌شناسند، چرا که وی در ۱۲ سال ۷ بار در این نقش ظاهر شد. راجر مور تلاشی برای بازی شبیه به کانری در قسمت‌های قبلی یا بازی خودش در مجموعهٔ تلویزیونی مقدسان ننمود. او بیشتر به نمایش جیمز باندی زنده‌دل و شوخ علاقه داشت. که این کار در تضاد با جیمز باند ارایه شده توسط لازنبی بود. دو فیلم ابتدایی مور از موضوعات اصلی جیمز باندهای قبلی اهتزاز می‌شد. تغییرات در این فیلم از تغییر نوع سیگار و نوشیدنی‌ها آغاز شد. انتقادات به این صورت مطرح می‌شد که "راجر مور از جذابیت شان کانری بی‌بهره است... در واقع مثل یک کمدی مهلک در قالب خواست‌شده توسط کارگردان قرار گرفته".

Image result for ‫مردی با طپانچه طلایی‬‎

(زنده بمان و بگذار بمیرد)، (مردی با طپانچه طلایی) و (جاسوسی که دوستم داشت)

با وجود تضارب آرا، زنده بمان و بگذار بمیرد در گیشه فروش موفقیت مناسبی کسب کرد. این فیلم با بودجه‌ای ۷ میلیون دلاری توانست ۱۲۶٫۴ میلیون دلار فروش جهانی داشته که سهم ایلات متحده از این مقدار تنها ۳۵٫۴ میلیون دلار بود. همچنین این فیلم دارای بالاترین بیننده در سال ۱۹۸۰ در تلویزیون ای‌تی‌وی انگلستان با جذب ۲۳٫۵ میلیون نفر بیننده بود. دومین فیلم مور، مردی با طپانچه طلایی، در گیشهٔ فروش ناامید کننده ظاهر شد و بروسولی نتوانست توجه زیادی را به آن معطوف نماید. سومین فیلم راجر مور،جاسوسی که دوستم داشت، از دو جهت نقطهٔ عطفی در این مجموعه بود. یکم آنکه، اولین فیلم بود که تنها بروسولی تهیه کنندهٔ آن بود چراکه سالتزمن سهمش ره به وی در ازای بیست میلیون پاوند فروخته بود، و دوم آنکه اولین فیلم در این سری بود که دارای فیلم‌نامه‌ای جدید بود، با آنکه نامش را از یان فلیمینگ به یادگار داشت.

Image result for ‫مردی با طپانچه طلایی‬‎

(مون راکر)، (فقط بخاطر چشمان تو)، (اختاپوس) و( نمایی از یک کشتار)

چهارمین فیلم راجر مور، مون راکر، آخرین فیلم این سری بود که از نام‌هایی استفاده می‌کرد که یان فلیمینگ خلق کرده بود، البته تا سال ۲۰۰۶ و فیلم کازنو رویال. راجر مور تمایلش به جدایی از این سری از فیلم‌ها را در بعد از فیلم فقط بخاطر چشمان تو اعلام نمود. با این اعلام دسته‌ای از بازیگران جوانتر برای جایگزینی وی امتحان دادن که از انی میان می‌توان بهجیمز برولین، اولیور توبیاس، مایکل بلینگتون اشاره نمود. ای‌اوان موفق شد تا با راجر مور برای فیلم اختاپوس نیز تشویق و در نهایت به توافق برسد. فیلمی از جیمز باند از شرکتی غیر از ای‌اوان نیز در همان سال منتشر شد. به خاطر افزایش سن راجر، او در ان زمان ۵۵ سال سن داشت، تعداد بدلکاران دوبرابر شد (بیش از یکصد نفر) و تمام صحنه‌های اکشن را آن‌ها بازی می‌نمودند و تنها در نماهای بسته راجر حضور داشت. مور بیشتر از بازی در نمایی از یک کشتار پشیمان بود، چراکه مورد نقد بسیاری قرار گرفت.

Image result for ‫مردی با طپانچه طلایی‬‎

باند جدید:تیموتی دالتون(۱۹۸۷-۱۹۸۹)

فلاش بک:(تیموتی دالتون در ابتدا برای جانشینی شان کانری در سال ۱۹۶۷ برگزیده شده‌بود، ولی به علت سن کمش(۲۲ سال) از فهرست خط خورد).

۱۲ سال بعد بازهم این فرصت به وجود آمد تا دالتون جانشین جیمز باندی دیگر باشد، این بار در فقط بخاطر چشمان تو به جای راجر مور. اما نبود نمایش‌نامه و ترس از بازآفرینی کاری مانند جاسوسی که دوستم داشت/مون راکر که وی در ابزار نظری بیان داشته بود"ایدهٔ من از جیمز باند، این نیست"«جیمز باند ۰۰۷: خانهٔ جیمز باند». ام‌ای۶. بازبینی‌شده در ۱۳۸۱ - ۱۳۸۸. دالتون با این پیشینه اولین بازیگری بود که برای فیلم روزهای روشن زندگی نامزد شد.

Timothy Dalton 1987.jpg

ولی به دلیل تعهداتش به فیلم برندا استار این کار را کنار گذاشت. چندین بازیگر برای این فیلم امتحان دادند از جمله، سم نیل، لویس کولینز که البته پیش از آن بود که به دالتون پیشنهاد تغییر زمان فیلمبرداری را دادند که پیش از اتمام فیلم برندا استار کار آغاز نگردد. برای کاهش هزینه‌ها و مخصوصا بحث‌های مالیاتی، تولید فیلم به مکزیک، به جای استودیو پینوود در انگلستان، نقل مکان نمود. فیلم دارای زمینه‌ای سیاهتر و خشن‌تر از پیشینیانش بود به طوریکه ادارهٔ دسته‌بندی فیلم‌های انگستان آن را برای برخی تغییرات در نمایش عمومی فرا خواند.(جواز قتل) عنوان اولین فیلمی بود که عنوانش نه تنها در هیج یک از داستان‌های فلیمینگ که حتی در داستان‌های کوتاه وی نیز ذکر نشده بود.

Image result for ‫مردی با طپانچه طلایی‬‎

یک باند جذاب دیگر:پیرس برازنان(۱۹۹۵-۲۰۰۲)

رای جایگزینی دالتون، تهیه‌کنندکان کار پیرس برازنان را در فیلم پشت صحنه‌ٰی فیلم فقط بخاطر چشمان تو از همین سری دیده‌بودند که برای دیدن همسرش کاساندرا هریس (که بازیگر نقش کوچکی در آن فیلم بود)، دیده و پسندیده بودند اما آنچه باعث شده تا وی از بازی در این سری فیلم به جای راجر مور باز بماند، قرار دادش برای بازی در مجموعهٔ تلویزیونیِروینگتون‌های فولادی بود. کمی پس از لغو شدن این مجموعهٔ تلویزیونی، همسر برازنان به سرطان مبتلا شد و به موجب آن برازنان به مراقبت تمام وقت از وی مشغول شد. کاساندرا در ۱۹۹۱ فوت کرد. تا سه سال بعد از این واقعه برازنان گاهی در کارهایی ظاهر می‌شد تا این‌که در سال ۱۹۹۴ وی برای پذیرش نقش باند، آماده شد. وی در این‌باره ابراز امیدواری کرده‌بود که بتواند باند را از نو خلق کند. در جایی گفته بود: «من می‌خواهم آن‌چه را که در زیر پوست این مرد است و محرک وی و از وی یک قاتل ساخته را به صورت لایه‌لایه و همان طور که هست نمایش دهم». برازنان از پنجه طلایی به عنوان اولین فیلم از این سری یادکرده که وی از آن لذت برده و گفت است: «کمی فکر می‌کردم که شاید روزی این چنین نقشی را بازی کنم».

بعد از بازی یک اسکاتلندی، یک استرالیایی و یک ولزی، تماشاگران به نوعی احساس عجیبی نسبت به بازی یک ایرلندی در سری فیل‌های جیمزباند داشتند.

Image result for ‫مردی با طپانچه طلایی‬‎

...وآخرین باند:دنیل گریک(2006تاکنون)

 در فوریه سال ۲۰۰۵ نام «دانیل کریگ» به عنوان یکی از بازیگران احتمالی نقش جیمز باند در مطبوعات چاپ شد. شاید در آن زمان خیلی‌ها فکرش را هم نمی‌کردند که او برای این نقش انتخاب شود ولی در ماه آوریل همان سال نشریات نوشتند که کریگ با قیمت ۱۵ میلیون پوند (۶۹۷/۲۹ دلار) با شرکت فیلم‌سازی EON برای بازی در این فیلم قرارداد بسته است و سرانجام در اکتبر ۲۰۰۵ این قرارداد به مراحل نهایی خود رسید و حضور کریگ در این نقش قطعی شد. کریگ نخستین جیمز باندی است که پس از مرگ «آلبرت بروکلی» تهیه کننده و سازنده اول جیمز باند در سال ۱۹۹۶ برای بازی در این نقش قرارداد بست. او چندی پیش برای فیلم‌های شماره ۲۴ و ۲۵ جیمز باند هم قرارداد امضا کرد. انتخاب دانیل کریگ به عنوان مامور ۰۰۷ با انتقادها و اعتراضات بسیاری مواجه شد بطوری که بعضی از هواداران این مامور مخفی، تماشای فیلم جدید او را تحریم کردند. دلیل مخالفت این افراد این بود که کریگ برخلاف باندهای قبلی مو بور و متوسط‌القامت است. با پوشش خبری وسیع علیه دانیل کریگ، هنرپیشه‌های بسیاری دست به کار شدند و از او حمایت کردند. در میان این هنرپیشگان چهار بازیگر قبلی این نقش یعنی «تیموتی دالتون»، «شون کانری» «راجر مور» و «پیرس برازنان» هم به چشم می‌خورند که با قدرت از انتخاب کریگ حمایت کردند. «کلایو اوون» بازیگری که مدت‌ها گفته می‌شد او نقش باند جدید را بازی خواهد کرد و «جودی دنج» بازیگر نقش مقابل کریگ در «کازینورویال» هم در میان حامیان وی بودند.

 Daniel Craig 2012.jpg

در مصاحبه با نشریه «گلوب اند میل» از پیرس برازنان پرسیده شد نظرتان درباره دانیل کریگ بازیگر جدید نقش جیمز باند چیست و آیا شما فیلم کازینورویال را تماشا خواهید کرد؟ که او پاسخ داد: «بی‌صبرانه در انتظار اکران آن هستم. همکاران من هم منتظر اکران آن فیلم هستند. دانیل کریگ هنرپیشه بزرگی است و حتماً وظیفه‌اش را به نحواحسن انجام خواهد داد.» اکران فیلم کازینورویال و چهره انسانی‌تر و واقعی‌تر جیمز باند با آن توانایی‌های برجسته بازیگری، همگان را به تحسین واداشت. مهم‌ترین سایت‌های اینترنتی دنیا به بحث و بررسی کازینورویال و بازی بازیگر اول آن پرداختند و ۹۴ درصد از مباحث این فیلم و بازی دانیل کریگ را مثبت ارزیابی کردند. بسیاری از مقالات عنوان کردند که کریگ توانسته است یک باند باور کردنی‌تر و قابل پذیرش‌تر را به نمایش بگذارد. او در ژانویه سال ۲۰۰۶ نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد بریتانیا شد و در جشنواره فیلم انگلیس در فوریه ۲۰۰۷ جایزه بهترین هنرپیشه را از آن خود کرد.کازینورویال در سال ۲۰۰۶ یکی از پنج فیلم پرفروش تاریخ سینما و در سال ۲۰۰۷ به عنوان دومین فیلم پرفروش باند انتخاب شد.

  Image result for ‫جیمزباند‬‎

 نقل قول

معروفترین معرفی "[من/این] باند، جیمز باند است" ((My name is Bond, James Bond))، به یک عبارت معروف تبدیل شد. این عبارت برای اولین بار توسط شان کانری و در آغاز اولین فیلمش، دکتر نو، ادا شد، هنگامی که باند سیلویا ترنچ را ملاقات می‌نماید:

باند: من شجاعتتان را تحسین می‌کنم، خانمِ...؟
ترنج:ترنچ. سیلویا ترنچ.

ترنج:من شانستان را تحسین می‌کنم. آفایِ...؟
باند: باند... جیمز باند.

Image result for ‫جیمزباند‬‎ 

ماشین‌های و هواپیماها

در طول مجموعه، کیو برای جیمز باند انواع ماشین‌ها را برای جیمز باند فراهم می‌کرد. اگرچه معروفترین ماشین جیمز باند آستین مارتین دی‌بی۵ بود که در انگشت طلایی، گلولهٔ آتیشن، چشم طلایی، فردا هرگز نمی‌میرد و کازینو رویال مشاهده شده‌است. تیم تولید، از شماره‌ای خاص برای این ماشین استفاده می‌کردند، این شماره در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۴)به مبلغی بیش از دومیلیون دلار به فروش رفت. اگرچه این پلاک اولین بار در سال ۱۹۷۰(۱۳۴۸) به مبلغ ۵۰۰۰ پاوند به فروش رفته‌بود.باند همچنین هواپیمایش را در فیلم شم فقط دوبار زندگی می‌کنید آزمایش نمود، که یک جیرکوپتر بود. همچنین وی از یک سسنای ۱۸۵ واگن آسمانی در جواز قتل استفاده نمود. این روند با استفاده از اکرواستارجتدر اختاپوسیادامه یافت.

روز جهانی جیمز باند

5 اکتبر روز جهانی جیمز باند اعلام شد

درسال 2012همزمان با پنجاهمین سال ساخت اولین قسمت از فیلم جیمز باند، 5 اکتبراز سوی موزه هنرهای مدرن نیویورک به عنوان روز جهانی جیمز باندمعرفی شد.بر این اساس در این روز تمامی قسمتهای ساخته شده این فیلم اکشن در سینماهای سراسر انگلستان و سایر کشورهای جهان به نمایش گذاشته شد. همچنین بخشی از وسایل و تعلقات قسمتهای قبلی این فیلم در حراجیهای اینترنتی و زنده توسط حراجی کریستی به فروش رسید.جریان از اینجا شروع شد که  پس از بررسی های کشور به کشور درباره میزان محبوبیت مامور 007 و فیلمهای جیمز باند، موزه هنرهای مدرن نیویورک با همکاری آکادمی علوم و هنرهای سینما اسکارتصمیم گرفت این روز را روز جهانی جیمز باند معرفی کند.

درآن سال و در روز5اکتبر جشنواره بین المللی فیلم تورنتو کلیپی از فیلمها جیمز باند تحت عنوان "50 سال به شیوه جیمز باند:007 " را به نمایش گذاشت. همچنین قسمت 23 جیمز باند با نام اسکای فال، 26 اکتبر در انگلستان و 9 نوامبر 2012در آمریکا اکران  شد.این جشنواره همه ساله در همان تاریخ برگزار میگردد.

...ونمایشگاههائی از اتومبیلهای باند

همواره نمایشگاههائی از خودورها و وسایلی که در فیلمهای جیمز باند استفاده شده اند در موزه سینمای لندن در برخی از مناسبتهای سینمائی به نمایش میآید.

در این نمایشگاهها از اسلحه جیمز باند تا اتومبیلهای معروف وی از جمله آستون مارتین نقره ای او در معرض دید عموم قرار می گیرد. 

مایکل ویلسون که از جمله تهیه کنندگان فیلمهای جیمز بانداست  دراین موردمی گوید: «اتومبیل یکی از کاراکترهای فیلم است. زمانی که جیمز باند جدیدی داریم مردم می پرسنددوست دختر جیمز باند این بار چه کسی خواهد بود و چه خودرویی در فیلم استفاده خواهد شد. رمز جاویدان ماندن جیمز باند قسمتی از آن به اتومبیلهای استثنائی او باز می گردد و جزوی از سناریوی فیلم است.»

این نمایشگاههای مستمر بازدیدکنندگان را همانند اتومبیل زیردریایی لوتوس جیمز باند در فیلم “جاسوسی که مرا دوست داشت” به عمق تخیلات «یان فلمینگ» خالق داستانهای جیمز باند می برد. 

                                                                                        پایان

تعداد بازدید از این مطلب: 8015
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10

جمعه 7 فروردين 1394 ساعت : 1:0 قبل از ظهر | نویسنده : م.م
مطلبی مفصل در باره( جان تراولتا)
نظرات

 

مطلبی مفصل در باره جان تراولتا

__________________________________________________                  

گردآوری،دیزاین و تدوین نوشتار:مهرداد میخبر

منبع:cinemakhabar.ir-biografiaka.akairan.com-نودهشتیا

    سینما سنتر-وبسوار-همشهری-سینماپرس-ویکیپدیا

__________________________________________________

چهره‌پردازي «جان تراولتا» در 14 فيلم مختلف +تصاوير

(جان تراولتا) را نجات دهنده هاليوود معرفي مي كنند. او گرچه تاكنون بارها همراه با فيلمهايش شكست خورده  است ولی بسیار شده که با یک بازی متفاوت شكست  حتمی فیلمی را به موفقيتی شیرین تبديل كرده است.بیائید بیشتر در مورد این بازیگر-خواننده بنام هالیوود بدانیم:

خلاصه ای از بیوگرافی او

وی یکی از 6 فرزند "هلن تراولتا" و "سالواتور تراولتا" است. فرزندان دیگر خانواده، "سام تراولتا"، "جویی تراولتا"، "الن تراولتا"، "اَن تراولتا"، و "مارگارت تراولتا" هستند. جان تراولتا در "Englewood" –نیوجرسی- بزرگ شد. پدرش در آنجا صاحب یک آپاراتی بود. جان در یک کار محلی به نام "Who'll Save the Plowboy?" حضور یافت. مادرش او را در یک مدرسه درام در نیوجرسی ثبت نام کرد؛ که در آنجا خوانندگی، رقاصی و بازیگری خواند. وی تصمیم گرفت تا این سه توانایی را با هم درآمیزد و هنرپیشه کمدی موزیکال شود. در 16 سالگی بهترین کارش را در یک برنامه موزیکال تابستانی به نام "Bye Bye Birdie" انجام داد. هنگامیکه در سن 16 سالگی ترک تحصیل کرد و به نیویورک رفت،در آنجا در برنامه‌های تابستانی و آگهی‌های تبلیغاتی مشغول به کار شدولی وقتی که دیگر در نیویورک وضع کار کساد شد به هالیوود عزیمت نمود و در نقش‌های کوچکی در چند مجموعه تلویزیونی بازی کرد. در دهه 1950، نقشی در فيلم موزيكال «گريس» او را به نيويورك بازگرداند. اكران فيلم در نيويورک اولين ايفای نقش او در تئاتر را در سن 18 سالگي به همراه داشت. بعد از "Grease" وی یکی از اعضای گروه تئاتر Over Here –اینجا-شد، که خواهران اندروز نیز در آن بازی میکردند. بعد از گذشت 10 ماه در "Over Here" او تصمیم گرفت تا یک بار دیگر بازی در هالیوود را امتحان کند. هنگامی که به هالیوود بازگشت، برای گرفتن نقش در کارهای تلویزیونی بزرگ و پرطرفدار دچار مشکلاتی شد. او در "The Rookies" (سال 1972)، و "Emergency!" (سال 1972) و "Medical Center" (سال 1969) بازی کرد و نیز یک فیلم به نام , "The Devil's Rain" در سال 1975 ساخت که در نیو‌مکزیکو فیلمبرداری شده بود. هنگامی که از نیو‌مکزیکو به هالیوود بازگشته بود، برای تست یک مجموعه کمدی به نام "Welcome Back, Kotter" (سال 1975) فراخوانده شد. در این مجموعه وی نقش "وینی باربارینو" را بر عهده گرفت. این مجموعه در فصل زمستان در سال 1975 پخش شد.
بعد از فیلم Urban Cowboy، تراولتا در یک سری فیلم دیگر بازی کرد که کار بازیگری وی را خدشه دار کردند. از آن‌جمله می‌توان به "Perfect"، به همراه "جیمی لی کورتیس" و "Two of a Kind" -یک کمدی رمانتیک- که در کنار "الیویا نیوتون جان" بازی کرد، اشاره داشت. در آن زمان، به او برای نقش‌های اول فیلم‌هایی که در باکس آفیس گل کردند تعدادی پیشنهاد شد، ولی آنها را رد کرد که در آن بین ""American Gigolo و "An Officer and a Gentleman" بودند که هردو نقش هم به "ریچارد جر" رسید.
در سال 1989، تراولتا در "Look Who's Talking" ظاهر شد که 297,000,000 دلار فروش کرد، و بعد از فیلم Grease"" بهترین و موفق‌ترین کار وی از آب درآمد. تراولتا در دو نسخه بعدی این فیلم با نام‌های "Look Who's Talking Too" و Look Who's Talking Now"" نیز بازی کرد. اما این‌ها قبل از آن زمان بودند که در نقش "وینسنت وگا"، در فیلمی ساخته دست "کونتین تارانتینو" به نام Pulp Fiction بازی کند. فیلمی که به خاطر آن نامزد جایزه جشنواره آکادمی شد. این فیلم، وی را دوباره به لیست نفرات برتر سینما کشاند و در پیشنهادات مختل و بسیار زیادی که داشت، غرق شد.
نقش‌های جالب توجهی که بعد از Pulp Fiction"" بازی کرد، شامل مامور اف بی آی در فیلم "Face/Off"، نقش یک وکیل بیچاره در "A Civil Action" و نقش یک افسر ارتشی در "The General's Daughter" بودند.
تراولتا در ""Battlefield Earth هم بازی کرد -کاری علمی تخیلی از ال. ران هابرد- که در آن رهبر گروهی بیگانه است و انسان‌ها را در سیاره زمین، که کاملا متروک شده، به بردگی میگیرند. این محصول نظرات منفی‌ای به خود کسب کرد و در باکس آفیس هم اصلا کاری از پیش نبرد. تراولتا، در نسخه بازسازی شده "Hairspray"، در نقش "خانوم ادنا توربلید" بازی کرد، که بعد از Grease، اولین کار موزیکال وی بود.


سبک بازیگری

از‌ آنجا که تراولتا، سَری در تمام حرفه‌هایی که در سینما به درد بخور هستند دارد، می‌تواند از عهده هر نقشی برآید. اما بیشتر کارهایش در نقش‌های اکشن رقم میخورند. البته از کارهای درام نیز کم نگذاشته است.اوایل، کار خود را با کارهای کمدی شروع کرد، اما کم کم به سمت هالیوود و سبک‌های اکشنش کشیده شد.

زندگی شخصی

تراولتا، در فیلمبرداری فیلم "The Boy in the Plastic Bubble"، یکی از بازیگران زن آن فیلم، به نام "دایانا هایلند"، را ملاقات کرد و با وی رابطه داشت. ولی متاسفانه در سال 1977، هایلند بر اثر سرطان سینه درگذشت.
اوسپس در سال 1991 با یک هنرپیشه به نام "کلی پرستون" ازدواج کرد. آن دو صاحب پسری بودند به نام "جت" (که در سال 2009 فوت کرد)، دختری به نام "الا بلو" که در سال 2000 متولد شد و پسری دیگر به نام "بنجامین" که در سال 2010 متولد شد. 
تراولتا و همسرش مشاوره ازدواج هم می‌کنند.
تراولتا تصدیق خلبان خصوصی دارد و صاحب 5 هواپیما هم هست، که شامل یک بویینگ 707 است. وی بر روی این هواپیما به افتخار پسر از دست رفته اش نام، Jett Clipper Ella را نهاده است.
در طول اولین قسمت فصل پایانی "her talk show" در 13 سپتامبر 2010، "اُپرا وینفری" اعلام کرد که تمامی افرادی که در استودیو‌ اش حضور دارند را به یک مسافرت 8 روزه به استرالیا که مخارج آن نیز پرداخت شده، خواهد برد؛ که در این سفر تراولتا خلبان هواپیما است. تراولتا به "وینفری" در تدارکات سفر، که یک سال به طول انجامید، کمک کرد.
در 24 نوامبر سال 1992، هنگامی که تراولتا داشت با هواپیمای "Gulfstream N728T" خود پرواز میکرد، هواپیما دچار نقصی در سیستم الکتریکی شد، و During the emergency landing there was a near mid-air collision with USAir Boeing 727, due to a risky decision by an air traffic controller.
از سال 1975، که در "دورانگو" –مکزیک- فیلم ""The Devil's Rain را تصویر برداری می‌کردند، یک کتاب به نام Dianetics به وی داده شد، او تصمیم گرفت که در مذهب ساینتولوجیست (کسی که به مشهودات اعتقاد دارد) به کارورزی بپردازد.جان دوست صمیمی رابین ویلیامز فقید بود.او برای بازی در هر نقش دستمزدی بین 15 تا 20 میلیون دلار میگیردو با165 میلیون دلاردارائی، سی و پنجمین هنرمند پولدار جهان محسوب میشود.

مرگ پسرش

در دوم ژوئن سال ،2009 پسر تراولتا و پرستون –جت- در طول تعطیلاتی که در "باهاما" داشتند درگذشت. در گواهی فوتش، گزارش شده که وی بر اثر حمله یک بیماری فوت کرده. "جت" که سابقه این نوع حملات را داشته، هنگامی که یک کودک بوده به بیماری "کاواساکی" مبتلا بوده است.
در 24 نوامبر 2009، تراولتا و پرستون تایید کردند که پسرشان اوتیسم داشته. تراولتا با ایمان و تکیه به خانواده‌اش توانست از زیر بار غم مرگ پسرش رهایی یابد و در کارش نیز پیشرفت داشته باشد.


فعالیت‌های اجتماعی

از فعالیت‌های اجتماعی و انسانی وی -همان‌گونه که تمام افراد مشهور نیز همین کار را چه با هدفی برای موقعیت خود و یا بدون این اهداف انجام دادند- کمک به مردم زلزله زده هایتی بود. بعد از زلزله‌ی سال 2010 در هایتی، وی به افراد مشهور دیگر پیوست تا به زلزله زدگان امداد رسانی کند. تراولتا، هواپیما‌ی‌ بویینگ 707 خود را پر از لوازم، تجهیزات، پزشک و کشیشان داوطلب کرد و به سمت منطقه زلزله زده حرکت کرد.

فیلم‌ها و کاراکترهای معروف

از فیلم‌ها و همچنین نقش‌های معروف تراولتا، می‌توان به ""Pulp Fiction و ""Grease اشاره کرد؛ و نقش‌هایی که در آن‌ها بازی کرد، به ترتیب "وینسنت وگا" و "دنیل زوکو" بودند. با توجه به زندگی‌نامه وی، فیلم پالپ فیکشن، آینده شغلی وی را حفظ کرد. چه بسا بدون آن فیلم، ما هرگز نام جان تراولتا را نمی‌شنیدیم. این فیلم، نقطه عطف بازیگری تراولتا به شمار می‌آید.
بازی وی در Face/Off نیز ستودنی است. بازی کردن دو نقش متضاد در مقابل یکدیگر، کار آسانی نیست و هرکسی نیز از پس آن بر نمی‌آید.


 

گرفتن جایزه (دستاورد سینمائی)

 

درسال 2014جشنواره فیلم‌های آمریکایی‌ «دوویل» فرانسه از «جان تراولتا» با اعطای جایزه دستاورد هنری تقدیر کرد.اوکه آخرین‌بار برای فیلم «از پاریس با عشق» به فرانسه آمده بود، این‌بار برای دریافت جایزه دستاورد هنری از جشنواره فیلم‌های آمریکایی «دوویل» به فرانسه آمد.«تراولتا» پس از دریافت جایزه‌اش و پیش از نمایش جدیدترین فیلمش «فصل کشتار» مورد تشویق حضار در سالن قرار گرفت.«تراولتا» پس از دریافت این جایزه گفت، دستیابی به چنین موفقیت‌هایی رویای او بوده است و او تنها در فکر گذران زندگی از طریق بازیگری بوده است و بعدها با تشویق اطرافیان فهمید که می‌تواند به موفقیت‌های بیشتری نیز دست یابد.

 

 

گرفتن جایزه از (کارلوویواری)

سال 2014برای جان سال خوبی بود .اوبا دریافت جایزه گوی بلورین یک عمر دستاورد هنری چهل و هشتمین دوره جشنواره فیلم کارلووی واری مورد قدردانی مسئولان برگزارکننده این جشنواره بین‌المللی قرار گرفت.مسئولان جشنواره کارلووی واری علاوه بر قدردانی از جان تراولتا، جدیدترین فیلم سینمایی این بازیگر به نام «فصل کشتار» (Killing Season) را نیز نمایش دادند.

 

 واقعیت هایی درباره جان تراولتا

1. وقتی در شانزده سالگی ترک تحصیل کرد تا روی بازیگری تمرکز کندوالدینش کم مانده بود که او را(عاق)کنند!!.

2. یک بار هواپیمایش نزدیک بود سقوط کند. در سال 1992 وقتیکه خلبانی دوره دیده هدایت یکی از هواپیماهای او را بر عهده داشت، هواپیما دچار قطع کامل برق داشت. نزدیک بود هواپیما به یک هواپیمای دیگر برخورد و سقوط کند، که در نهایت به سلامت بر زمین نشست.

جان تراولتا,جان تراولتا ویکی,هنرپیشه جان تراولتا,[categoriy] 

3. مادر و خواهرش هم در فیلم هایش بازی کرده اند. آنها رد فیلم "Saturday Night Fever” نقش های کوچکی داشتند.

4. در سال 1976 جان تراولتا با دایانا هایلند، همبازی اش در فیلم "The Boy in the Plastic Bubble” نامزد کرد. هایلند 17 سال از او بزرگتر بود و متأسفانه در سال 1977 درگذشت.

جان تراولتا,جان تراولتا ویکی,هنرپیشه جان تراولتا,[categoriy]

5. او می خواست اسم دخترش را "کانتاس" بگذارد. تراولتا قصد داشت بخاطر هواپیمایی کانتاس، اسم دخترش کانتاس بگذارد، ولی همسرش، کلی پرستون، اجازه این کار را ندارد و اسم دخترشان را "اِلا" گذاشت.

6. او افسوس می خورد که پیشنهاد بازی در فیلم "شیکاگو" را رد کرد. وقتی از او می پرسیم که در مورد کدام نقش بیشتر افسوس می خورد، او به نقش "بیلی فلین" در فیلم "شیکاگو" اشاره می کند.

تحلیل رفتار غیر اخلاقی تراولتا در مراسم اسکار2015 

حرکت نه چندان جالب جان تراولتا در مقابل اسکارلت جوهانسون و آدینا منزل دو هنرپیشه زن هالیوود در مراسم اسکارامسال واکنش شدید رسانه ها و منتقدین را در پی داشت .ابتدابه نظر میرسید که جان تراولتا تلاش خواهد کرد تا اشتباه بزرگ خود در مراسم اسکار سال گذشته را در برابر (آدینامنزل)به شکلی جبران کند. اما این هنرپیشه ۶۱ ساله در مراسم امسال نیز با رفتاری که برخی آن را ناپسند توصیف کرده اند، همه را به واکنش واداشت.جزیان سال گذشته اواین بود که هنگام معرفی آدینا منزل، خواننده و ترانه سرای آمریکایی،روی صحنه ظاهرا" اشتباه کرد و او را (آدله دازیم )نامید و بعد به خاطر این اشتباه، خود را به طنز گرفت و باحالتی مسخره خودش راسرزنش کردوطوری شد که همه حضار تصور کردند آن اشتباه عمدی و اصولا"برای جلب توجه بوده است.

در مراسم اسکار امسال، او نام این خواننده را درست بیان کرد اما بعد که روی صحنه در کنار یکدیگر قرار گرفتند جان تراولتا شروع کرد به نوازش کردن صورت آدینا منزل تاجایی که کاملا مشخص بود این خواننده زن از رفتار او کاملا ناراحت شده است.قبل از شروع مراسم نیز، هنگام عبور ستاره های سینما از روی فرش قرمز، جان تراولتا بیش از حد به اسکارلت جوهانسون نزدیک شد وبطور ناگهانی و غیر منتظره صورت او را بوسید، از روی عکس و فیلم های این لحظات می شود دید که اسکارلت جوهانسون آزردگی خود از این رفتار را بوضوح نشان می دهدو کم مانده است که توی گوش جان بزند .بعدا"به یکی از دوستانش گفته بود :( ملاحظه سن این پیرمرد را کرده ام وگرنه...!!)از قرار معلوم آدینا منزل و اسکارلت جوهانسون تنها کسانی نبودند که از رفتار جان تراولتا آزرده و دلخور شده اند.

روزنامه بوستون گلوب نوشت: “تراولتا نزدیک می شود و دیگران منزجر”. روزنامه ایوینینگ استاندارد نیز این رفتار او را “ناشیانه ترین و نامناسب ترین لحظه در مراسم اسکار” توصیف کرد.رابی کالینگ، منتقد فیلم روزنامه تلگراف، از این هم جلوتر رفت و نوشت: “نحوه برخورد تراولتا با جوهانسون سکسیسم (برخوردهای جنسیتی) در هالیوود را به وضوح نشان داد.”این ماجرای جنجالی بار دیگر این سئوال را مطرح می کند: تفاوت و مرز دقیق بین بغل کردن دوستانه با لمس بیش از حد و نامناسب بدن طرف مقابل در کجاست؟ و آیا در دنیای هالیوود که ظاهرا همه با هم نزدیکند و احساسات خود را با در آغوش گرفتن یکدیگر نشان می دهند، رفتار بیش از حد “خودمانی” جان تراولتا قابل توجیه است؟

تحلیل لیز بروئر، کارشناس و آموزگار رفتار و آداب در محیط های جمعی در مورد این رفتار جان جالب است .او میگوید:

در هیچ جمع و محیط عمومی این رفتار جان تراولتا جذاب، دوستانه و قابل قبول تلقی نخواهد شد.اسکار یک مراسم موقر و مودبانه است و نحوه رفتار مناسب خود را می طلبد. افرادی که روی صحنه می روند و یا در مراسم حاضر می شوند، جلوی دوربین هستند و صنعت سینما و حرفه بازیگری را نمایندگی می کنند.نمی دانم هدف او از این رفتار چه بود، آیا می خواست جلب توجه بکند؟ من نمی دانم که جان تراولتا در زندگی خصوصی چقدر با اسکارلت جوهانسون آشناست ولی چنین رفتاری جلوی دوربین و در یک مراسم عمومی کاملا ناپسند است.

نظر دانیل پست سنینگ از موسسه رفتار و آداب امیلی پست در آمریکا نیز جالب است.او گفته است: “در هر محیط کاری و حرفه ای لمس بدن دیگران به هر شکلی، همیشه مسئله ای بحث برانگیز و مهم است. نکته اصلی در یک رفتار جمعی صحیح این است که فرد و یا افراد مقابل، احساس راحتی بکنند و به همین خاطر باید به همه احترام گذاشت و برخوردی دوستانه داشت.”

او می افزاید: “از واکنش آدینا منزل می توان به خوبی دید که او از رفتار جان تراولتا ناراحت است ولی در آن لحظه نمی تواند فریاد بزند که بس کن! چون آنها روی صحنه اند. وقتی که آدینا منزل خود را از او دور می کرد جان تراولتا باید می فهمید که طرف مقابل از رفتار او ناراضی است.”“این داستان من را به یاد یک ماجرای دیگر می اندازد. جورج دبلیو بوش رییس جمهور سابق آمریکا در یکی از جلسات رسمی کشورهای گروه ۸ خواست شانه های آنگلا مرکل را ماساژ بدهد. ولی خانم مرکل با یک واکنش سریع او را پس زد.”آقای سنینگ می گوید در عرف رایج در آمریکا فاصله مناسبی که بین دو فرد باید رعایت شود حدود ۴۰ سانتی متر است. در هر لحظه و شرایطی که کسی بخواهد از این فاصله متعارف عبور کند باید بداند که چه ضوابط و ملاحظاتی در آن رابطه حاکم است.هفته گذشته جو، بایدن معاون رییس جمهور آمریکا، به خاطر انداختن دست های خود دور گردن خانم استفانی کارتر، همسر اشتون کارتر، وزیر دفاع جدید آمریکا، در مراسم معارفه او به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.دانیل پست سنینگ می گوید:”من بعید می دانم که آقای بایدن به این شکل و تا این حد به بدن یک مقام و یا کارمند مرد نزدیک شود و بخواهد در گوش او چیزی بگوید.”اصل مهم دیگر دقت در هدف شما از چنین رفتارهایی است و اینکه با این رفتار خود می خواهید چه چیزی را به دیگران برسانید.

دانیل پست سنینگ می گوید: “در مورد رفتار جان تراولتا با آدینا منزل به نظر می رسید که هدف اصلی جلب توجه این زن بود و به همین خاطر تلاش می کرد صورت این خواننده را به سمت نگاه خود برگرداند. اما در هر حالت لمس کردن صورت دیگران در یک محیط حرفه ای و کاری عمل بسیار خطایی است.”به گفته این کارشناس در ضرب المثل های محاوره ای در آمریکا برای رفتاری شبیه به جان تراولتا عبارت ویژه ای خلق شده: “کسی که نمی تواند دست هایش را برای خودش نگه دارد.”آقای سنینگ می افزاید که رفتار نامناسب و عدم رعایت عرف مودبانه نه فقط روی فرد مقابل بلکه روی تمام کسانی که شاهد این صحنه هستند تاثیر منفی خواهد گذاشت. و در مورد مراسمی مثل اسکار، که در سراسر جهان میلیونها بیننده دارد، این تاثیر بسیار گسترده و موثر است.او می گوید که فردای این ماجرا رفتار جان تراولتا روی شبکه های اجتماعی واکنش گسترده ای را برانگیخت.توصیه کلی او این است: “در مورد نحوه معارفه و سلام و علیک با دیگران در محیط کار باید به شدت دقت و احتیاط کرد؛ در غیر این صورت، فردای آن روز رفتار شما به یک موضوع مورد بحث در شبکه های اجتماعی بدل خواهد شد.”

گفتگوئی با او ...

جان تراولتااین مصاحبه رادر سال 2009 ومدتی کوتاه پس از مرگ فرزندش انجام داده است. بهانه گفتگو ،نمایش فیلم (گرفتن پلهام)است که وی در آن بازی کرده است.

__________________________________________________

* واقعا باعث خوشحالی است که پس از حادثه ای که به واسطه آن فرزندتان را از دست دادید، یک بار دیگر و آن هم با یک اکشن حادثه ای پر زد و خورد به سینماها بازگشته اید.
- بله. واقعا روزهای سختی را پشت سر گذاشتم. پسرم جِت در سنی قرار داشت که من و مادرش برای آیندهاش نقشههای بسیاری کشیده بودیم اما در ژانویه امسال او را از دست دادیم و حالا مجبوریم با خاطرات جت زندگی کنیم. 

* گویی هنوز هم آثار آن حادثه در زندگیتان وجود دارد؟
- فرزند انسان نتیجه باورهایی است که او برای زندگی در اجتماع برگزیده است یا بهتر بگویم انسان دوست دارد فرزندش به آرزوهایی که او نرسیده برسد و حال اگر بخواهی در میانه راه فرزندت را از دست دهی، واقعا دردناک است! همین حالا هم در برخی مواقع همسرم نیمه های شب از خواب میپرد و با گریه فرزند درگذشته مان را صدا میزند و من هم تنها میتوانم به وی دلداری دهم در حالی که خودم هم سرشار از دلتنگی هستم.

* دلیل اصلی مرگ جت چه بود؟
- {با حالتی متاثر} او زمانی كه تنها دو سال داشته به بیماری كاوازاكی مبتلا شد؛ کاوازاکی بیماری است كه منجر به تورم پلاگتهای خونی در كودكان میشود و سببساز آن میگردد که مبتلایان به این بیماری تا مدتها دچار حملههای عصبی شوند. در ژانویه امسال همراه با همسر و فرزندانم برای تعطیلات به باهاما رفته بودیم، که دوباره و در حالی که جت در حمام بود، یکی از آن حملههای عصبی به سراغش آمد و در نهایت درگذشت!

* اگر ناراحتتان کردم مرا ببخشید. میخواهم درباره «اشغال پلهام1 2 3» صحبت کنم. ترجیح میدهید از کارگردان شروع کنم یا درباره جایگاه شما در فیلم حرف بزنم؟
- تفاوتی نمیکند. از هر جایی که شروع کنید در نهایت به وضعیت بازی من رسیده و به بحث درباره ضعفهای بازی من خواهید پرداخت. به هر حال پس از این همه سال شما خبرنگاران را خوب شناختهام!

* بازی شما در این فیلم پر از کلیشه هایی است که پیش از این و مثلا در «داستانهای عامه پسند» از شما دیدهایم. آیا خودتان تصمیم گرفتید که کاراکتر رایدر را با الهام از زمینه های ذهنی آشنایتان محقق کنید یا این خواسته تونی اسکات کارگردان این اثر بود؟
- تیپ رایدر در این فیلم، تیپ یک تبهکار به شدت منفیباف و یا در واقع یک جانی همهفنحریف است ولی در «داستانهای عامه پسند» کاراکتر تبهکاری را ایفا کردم که تا حد امکان دلرحم هم بود. اصلیترین تفاوت رایدر با کاراکترهای مشابه، همین به ته خط رسیدن وی است. در تحقق شخصیتی انسانهای بازنده معمولا باید به گونه ای رفتار کرد که مخاطب به صراحت متوجه نشود این شخصیت در ته خط قرار دارد و به همین زودیها است که یک اقدام جنونآمیز انجام دهد بلکه میبایست آرام آرام و با تمرکز بر روی حس حرکتی صورت به هنگام ادای دیالوگها کاری کرد که مخاطب خودش رفته رفته در جریان آشفتگی ذهنی کاراکتر قرار گیرد. من هم برای بازی در قالب رایدر ضمن پایبند بودن به این روش تلاش کردم حتی نحوه نگاه کردن و خندیدن وی را نیز شیطانی جلوه دهم!

* اتفاقا همین خندیدنها یکی از عواملی هستند که موجب شدهاند رایدر به کاراکتر وینست وگا در «داستانهای عامه پسند» بسیار شبیه شود!
- حالت چشمها و یا بهتر بگویم رنگ چشمهایم طوری است که موجب شده این شباهت پیش آید. ریز نگاه کردن من در صحنههای رویایی با طرف مقابل بیشتر برآمده از همین ویژگی طبیعی است نه آنچه که شما از آن به عنوان شباهت به وینست وگا یاد کردید.

* گریم شما در این کار متفاوت از تمام کارهای قبلیتان است. آیا تغییر آرایش صورت پیشنهاد خودتان بود یا تونی اسکات از قبل برای آن برنامه داشت؟
- پس از خواندن فیلمنامه، درباره نقش به طور مفصل با اسکات صحبت کردم. یکی از چیزهایی که حین این صحبتها فهمیدم این بود که برای آشنایی زدایی از ذهن مخاطب بهتر آن است که فرم آرایش صورتم به طور کلی تغییر کند. در ابتدا من به اسکات پیشنهاد دادم که بهتر است موهایم را از ته با تیغ بتراشم تا ماهیت منفی چهرهام بیشتر خود را نشان دهد. اسکات قبول کرد اما گفت قبل از انجام هر کاری ابتدا بر روی عکست، گریم مورد نظرت را پیاده میکنیم سپس به تصمیمگیری میپردازیم. او تصویری از مرا با نرمافزار فتوشاپ باز کرده و با یک سلسله دستورات نرم ا فزاری خاص، موهای سرم را محو کرد؛ فکر میکنید نتیجه چه بود؟! به جای آن که قیافه ام ترسناک شود، خنده دارتر از قبل شده بودم و شاید مناسب ایفای نقش در یک کمدی! این شد که اسکات تصمیم گرفت از روش دیگری برای گریم استفاده کنیم.

* ... منظورتان همین گریم فعلی است!؟
- نه! گریمور کار چند اتود مختلف روی صورتم زد تا به گریم نهایی رسیدیم. مثلا یک بار موهایم را بلند کرد، یک بار ریشهایم را زیاد کرد اما در نهایت قرار بر آن شد که هم مو داشته باشم و هم ریش اما هر دوی آنها کم پشت باشند!

* یکی از مسائلی که غالب منتقدان درباره «اشغال پلهام1 2 3» بیان کردهاند، این است که این فیلم علیرغم دارا بودن صحنههای تعقیب و گریز دلچسب در نهایت فیلمی نیست که به دل بنشیند! در این باره چطور فکر میکنید؟
- منظورتان را درست نفهمیدم. گویی قصد دارید بار دیگر این فیلم را با فیلمهای دیگر من یا دنزل واشیتگتن مقایسه کنید؟!

* نه، مطمئنا چنین قصدی ندارم اما به نظر میرسد «اشغال پلهام 1 2 3» فیلمی نباشد که بتوان بیش از یک بار آن را تماشا کرد و خسته نشد؟
- {با خنده} باید هم همین طور باشد. اصولا در فیلمهای اکشن حادثهای وقتی یک بار به طور کامل فیلم را میبینی و از پایان آن آگاهی پیدا میکنی، دوباره دیدن فیلم فقط به خستگیات میانجامد. احتمالا در اینجا شما میخواهید با نام بردن از چند اثر مشهور سینمایی که طی سالها همچنان تماشای آنها لذتبخش است، نقیضی بر گفته من ارائه کنید ولی این موضوع را هیچگاه فراموش نکنید که بخش زیادی از حافظه مثبت مخاطبان سینما به کلاسیکهای قدیمی مربوط به حس نوستالژیک آنها است و نه فقط کیفیت بالای فیلم.

* براین اساس آیا امکان دارد که مثلا کسی در سال 2050 در مورد کیفیت بالای «اشغال پلهام» محصول 2009 سخن گوید؟
- از نظر تکنیکی با فیلم خوب و به روزی رو به روییم ولی اگر بخواهیم آن را با فیلمهای اکشنی که مثلا در سال 2050 ساخته میشوند مقایسه کنیم، مطمئنا باید دستهایمان را بالا ببریم اما از حیث روش داستانگویی وفادارانه به منبع اقتباس و همچنین از لحاظ بازیگری میتوانیم حدسهایی درباره ماندگاری فیلم بزنیم.

* دنزل واشنگتن بازیگر نقش مقابلت یک بازیگر حرفهای و شناخته شده است و احتمالا همکاری با او برایت لذتبخش بوده است!
- واقعا این یک مزیت است که یک بازیگر درجه یک را به عنوان همبازیات داشته باشی آن هم کسی مثل دنزل واشنگتن که هم خوشبرخورد است و هم توجهش به بازی بازیگر کناریاش کمتر از توجه به بازی خودش نیست! 

* ... آیا این توجه به صورت کلامی هم منعکس میشد؟ یعنی پیش آمد که واشنگتن پیشنهادات خاصی را هم به شما ارائه دهد؟
- واشنگتن نه تنها نکاتی که به ذهنش میرسید را بدون تعارف با من در میان میگذاشت بلکه معمولا درباره زیر و بم نقش خودش هم با من گفتگو میکرد تا هم مرا نسبت به واکنشهای کاراکتر مقابلم آگاه کند و هم خودش راحتتر بتواند ایفای نقش کند.

فهرست فیلمهای تراولتا

جوایز
 
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره NBR برای "Saturday Night Fever" در سال 1977.
نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای فیلم "Saturday Night Fever" در سال 1978. 
نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره Golden Globe برای ""Saturday Night Fever در سال 1978. 
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد سال، از جشنواره Golden Apple در سال 1978.
نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره Golden Globe برای Grease"" در سال 1979.
برنده جایزه مرد سال، از Hasty Pudding Theatricals در سال 1981.
نامزد جایزه بدترین بازیگر مرد، از جشنواره Razzie برای Staying Alive"" و ""Two of a Kind" در سال 1984.
نامزد جایزه بدترین بازیگر مرد، از جشنواره Razzie برای "Perfect" در سال 1986.
نامزد جایزه بدترین بازیگر مرد دهه، از جشنواره Razzie برای ""The Experts ، "Perfect" ، "Staying Alive" و Two of a Kind"" در سال 1990.
نامزد جایزه بدترین بازیگر نقش مکمل مرد، از جشنواره Razzie برای ""Shout در سال 1992.
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره فیلم استکهولم برای "Pulp Fiction" در سال 1994.
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره LAFCA برای "Pulp Fiction" در سال 1994.
نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای Pulp Fiction"" در سال 1995.
نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره فیلم BAFTA برای Pulp Fiction"" در سال 1995.
نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره CFCA برای "Pulp Fiction" در سال 1995.
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد خارجی، از جشنواره David di Donatello برای "Pulp Fiction" در سال 1995.
نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره Golden Globe برای "Pulp Fiction" در سال 1995.
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد سال، از جشنواره ALFS برای Pulp Fiction"" در سال 1995.
برنده جایزه بهترین رقص، از جشنواره فیلم MTV برای Pulp Fiction""، به همراه Uma Thurman، در سال .1995 
نامزد جایزه بهترین اجرای بازیگر مرد، از جشنواره فیلم MTV برای "Pulp Fiction" در سال 1995.
نامزد جایزه بهترین اجرای بازیگر نقش اول مرد، از جشنواره Screen Actors Guild برای "Pulp Fiction" در سال 1995.
برنده جایزه بامزه ترین اجرای بازیگر نقش اول مرد، از جشنواره American Comedy برای ""Get Shorty در سال 1996. 
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره SEFCA برای ""Get Shorty در سال 1996.
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد سال، از جشنواره ShoWest در سال 1996.
نامزد جایزه بهترین مبارزه، از جشنواره فیلم MTV برای "Broken Arrow" در سال 1996.
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره Golden Globe برای "Get Shorty" در سال 1996.
برنده جایزه محبوبترین بازیگر مرد فیلم‌های درام، از جشنواره Blockbuster Entertainment برای "Phenomenon" در سال 1997.
نامزد جایزه بهترین اجرای بازیگر مرد، از جشنواره فیلم MTV برای "Phenomenon" در سال 1997.
نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره ساترن برای "Face/Off" در سال 1998.
نامزد جایزه محبوبترین بازیگر مرد فیلم‌های اکشن، از جشنواره Blockbuster Entertainment برای "Face/Off" در سال 1998.
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد سال، از جشنواره Golden Apple در سال 1998. 
نامزد جایزه محبوبترین بازیگر مرد، از جشنواره Blockbuster Entertainment برای "A Civil Action" در سال 1999. 
نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد، از جشنواره Golden Globe برای ""Primary Colors در سال 1999.
نامزد جایزه محبوب‌ترین بازیگر مرد، از جشنواره Blockbuster Entertainment برای "The General's Daughter" در سال 2000. 
برنده جایزه بدترین بازیگر مرد، از جشنواره Razzie برای ""Battlefield Earth: A Saga of the Year 3000 و Lucky Numbers"" در سال 2001.
نامزد جایزه بدترین بازیگر مرد، از جشنواره Razzie برای Domestic Disturbance" و "Swordfish در سال 2002.
نامزد جایزه فرد موثر در سینمای هفته، از جشنواره TV Land برای "The Boy in the Plastic Bubble" در سال 2006.
برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، از جشنواره فیلم هالیوود در سال 2007.
برنده جایزه بهترین اجرای دسته جمعی سال، از جشنواره فیلم هالیوود برای "Hairspray" به همراه Nikki Blonsky، Michelle Pfeiffer، Queen Latifah، Christopher Walken، Amanda Bynes، James Marsden، Brittany Snow، Zac Efron، Elijah Kelley و Allison Janney، در سال 2007.
نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، از جشنواره Golden Globe Hairspray در سال 2008.
نامزد جایزه بهترین ترانه، از جشنواره Critic's Choice برای ""Bolt (نام ترانه "I Thought I Lost You" )، به همراه Miley Cyrus و Jeffrey Steele، در سال 2009.
نامزد جایزه بدترین بازیگر مرد، از جشنواره Razzie برای Old Dogs"" در سال 2010.
نامزد جایزه بدترین بازیگر مرد دهه، از جشنواره Razzie برای "Battlefield Earth: A Saga of the Year 3000"، Domestic Disturbance""، Lucky Numbers""، "Old Dogs" و Swordfish"" در سال 2010.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 13468
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10

پنج شنبه 6 فروردين 1394 ساعت : 9:1 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
گلشیفته به (دزدان دریائی کارائیب5)پیوست.
نظرات

گلشیفته به (دزدان دریایی کارائیب5) پیوست. 

______________________________________________________________________________________________________________________________________

گلشیفته فراهانی به «دزدان دریایی کارائیب ۵» پیوست + خلاصه داستان

در حالی که قسمت پنجم «دزدان دریایی کارائیب» در مراحل اولیه تهیه به سر می برد، اطلاعات جدیدی از این فیلم اعلام شده است.

 مراحل اولیه تهیه جدیدترین قسمت از مجموعه فیلم‌های «دزدان دریایی کارائیب» آغاز شده است. علاوه بر این، خلاصه‌ای از داستان این فیلم که «مردان مرده قصه نمی گویند» (Pirates of the Caribbean: Dead Men Tell No Tales) نام دارد، و همچنین جزییات بیشتری از بازیگران آن نیز مشخص شده است.

علاوه بر جانی دپ در نقش کاپیتان جک اسپارو، خاویر باردم، کایا اسکودلاریو، جفری راش، کوین مک‌نالی و استیون گراهام نیز در این فیلم حضور خواهند داشت. گلشیفته فراهانی که در فیلم «مهاجرت: خدایان و پادشاهان» نیز بازی کرده بود، به جمع بازیگران «دزدان دریایی کارائیب» اضافه شده است. 

حمله با چاقو به صحنه فیلمبرداری «دزدان دریایی کاراییب ۵»! + تصویر

قسمت پنجم از این مجموعه فیلم‌ها توسط کمپانی‌های دیزنی و جری بروک‌هایمر فیلمز ساخته می‌شود و اسپن سندبرگ و حواکیم رونینگ، کارگردانان «کُن-تیکی»، مسئولیت کارگردانی آن را بر عهده خواهند داشت.

همچنین روز سه‌شنبه خلاصه‌ای تازه از ماجرای فیلم نیز منتشر شد که از این قرار است: کاپیتان جک اسپارو وارد یک ماجراجویی کاملا جدید می‌شود و در حالیکه بادهای بدشانسی قوی‌تر از همیشه می‌وزند، دزدان دریایی مرگبار روح‌مانند به رهبری یکی از قدیمی‌ترین دشمنان جک یعنی کاپیتان سالازار (با بازی باردم) از مکانی به نام مثلث شیطان رها می‌شوند و مصمم به کشتن تمامی دزدان دریایی منطقه هستند، از جمله خود جک. تنها امید کاپیتان جک برای زنده ماندن، پیدا کردن عصای نیزه‌مانند سه شاخه پوزایدون، خدای دریاهاست، که به مالکش کنترل کامل روی تمام دریاها می‌دهد.

جف نیتنسون فیلمنامه این فیلم را نوشته است و جری بروک‌هایمر مسئولیت تهیه‌کنندگی آن را بر عهده داردو طبق برنامه قرار است فیلم تا تاریخ ۷ ژوئیه ۲۰۱۷ (۱۶ تیر ۹۶) به روی پرده سینماهای جهان برود.

 

 

.

 

 
تعداد بازدید از این مطلب: 7120
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10

چهار شنبه 5 فروردين 1394 ساعت : 11:1 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(جولیارابرتز)
نظرات

چگونه بازیگر شدند؟(جولیارابرتز)

از:مهرداد میخبر

_____________________

جوليا رابرتز بازیگر مشهور هالیوود که همواره به سبب چهره ی متفاوتش مرکز توجه بوده است در سميرنا؛ ایالت جورجيا (smyrna,Geargia )و درتاریخ 28اكتبر 1967 به دنيا آمد.او در اين سرزمين گرم و شرجي تربيت شده است و بسیار خونگرم و خوش خنده و مردم دار است.اولاغراندام است و 59 اينچ قد دارد . موهايش نیزمجعد وپرپشتندو گرچه نميتوان گفت كه او خيلي زيبا است ولی...

بارها در سالیان اخیراز طرف بسیاری از مجله های سینمایی به عنوان یکی از 50 زن زیبای جهان انتخاب شده است و میتوان گفت چشمان خاكستري و دهان بزرگش به خوبي قادراست احساسات کاراکترهایش را روي صحنه تئاترو جلوی دوربین سینمابيان كند.حال شاید این سئوال برای هر کسی پیش بیاید که جولیا چگونه بازیگر شد.پس بخوانید:

Julia Roberts in May 2002.jpg

مادر جوليا رابرتز؛بتي لو ( Bett-lou )نام دارد.او يك هنر پيشه و راز دار ( منشي ) كليسا است و پدرش والتر نام دارد که بعنوان فروشنده جاروبرقي ؛ نويسنده و هنر پيشه كار مي كرد. او يك برادر بزرگتر به نام اريك داشت و يك خواهر بزرگتر به نام لیزا. زمانيكه چهار سال داشت والدينش به خاطر مشكلات مالي از يكديگر جدا شدند مادرش بتي در سميرنا به همراه دو دخترش باقي ماند در حاليكه والتر به سمت آتلانتا رفت و برادر بزرگتر را هم با خود بردوعاقبت زمانيكه جوليا 10 سال داشت پدرش فوت كرد.او آرزو داشت دامپزشك بشود و علاقه اي هم به بازيگري داشت بعد از فارغ التحصيل شدن از دبيرستان در سميرنا جوليا به خواهرش و برادرش درنيويورك پيوست تا به مدرسه  تئاتر برود.

 جولیا خیلی زود شخصا"فهمید که چهره متفاوت و جذابی دارد و میتواند بواسطه ی آن پله های ترقی و شهرت را بپیماید.اوکار عاقلانه ای کردیعنی ابتدا بعنوان مانکن وارد صنعت مد شد و درآن دوره تلاش بسيار كرد تا تيترهاي روزنامه هاي پر تيتراژ و صيد عكاسان جهان شود .در مقطعی از آن دوران اسنادي كه حاوی ريزترين جزئيات زندگيش بودرا عمدا"و گاهی اوقات بصورت ناشناس در اختيار خبرنگاران ومطبوعات قرار مي داد!!!

به زودي نشريات تحت تاثیر قرار گرفتندو شهرتش به مرحله ای رسید که پول زيادي براي عكسهايش پرداخت مي كردندو بعدا"طول زیادی نکشید که پیشنهاداتی برای بازی در نمایشهای سنگین تئاترباکارگردانی کارگردانان بنام و معروف گرفت و سپس شهرت حاصل از بازی در نمایش باعث شد پیشنهادهایش برای بازی  در فیلمهای سینمائی شروع شود.

درباره زندگی جولیا رابرتز بازیگر بزرگ جهان (عکس)

در سال 1996او ركورد جهاني 10ميليون دلار دستمزد هنر پیشگی را براي فيلم"Mary Reilly"ثبت كرد..در سال 1998 جوليا در نقش يك پيشخدمت پيتزا فروشي در فيلم "Mystic pizza" (پيتزاي اسرار آميز) بازي كرد. و سپس يك بازي مشترك با ليام نيسون در رضايتمندي (satisfaction) داشت. اين بازي براي هردوی آنها موفقيت آميز بود. يك سال بعدو در سال 1990 او در "steel magnolias" در برابر نامزدش « ديلان مك درموت » بازي كرد وبالاخره اوج شهرت او با یک اثر متفاوت فرا رسید...

بله...زماني كه فيلم « زن زيبا » ( pretty women )راهمراه ریچارد گیربازی کرد او از يك هنرپيشه با استعداد تازه كار به يك سوپر استار تبديل شد. ناگهان همه جوليا را مي خواستند نشريات هر روز درباره او مي نوشتند.سود باجه بليط ناگهان مانند موشكي به آسمان رفت.دیگر همه دنيا از جوليا صحبت ميكردند.

چند سال پایانی قرن بیستم براي جوليا خيلي پر سود بود. هم از نظر حرفه اي و هم از نظر مالي. در روز كريسمس سال 1998 نمایش نامادري ( step mom )بابازی وی روي صحنه رفت و در تابستان سال 1999 او دو بمب بزرگ خارج از تئاتر و بر پرده ی سینما های جهان داشت: (notting hill) و (Runa)كه در فیلم اخیر دوباره ریچار گیر و جوليا، با هم، همبازي شدند براي اولين بار از زمان (زن زيبا).این همبازی شدن مجدد یاد و خاطره فیلم موفق و احساسات برانگیز (زن زیبا )را در اذهان احیا کردو فروش فیلم(runa) را به چندین برابر رساند.حتی این بازی جدید او با ریچارد گیر موجب شد مجددا"فیلم (زن زیبا)محبوبیت پیدا کند و رقم فروش دی وی دی های آن سر به فلک بکشد.  

 

.درباره زندگی جولیا رابرتز بازیگر بزرگ جهان (عکس)

 

جولیا که مادر دو فرزند دوقلوی ۷ ساله با نامهای هازل و فین و یک پسر ۴ ساله با نام هنری است به نسخه ماه آوریل  2014مجله “ونیتی فیر” چیز عجیبی گفت.اوبه خبر نگار این مجله گفت: فرزندان من اصلا” نمی دانند مادرشان اینقدر مشهور است!

او در ادامه گفته بود:”روزی در یک خیابان شلوغ همراه فرزندانم راه می رفتم که ناگهان یک نفر مرا شناخت و چند قدم جلوتر یک نفر دیگر متوجه من شد و وقتی از جلوی او رد می شدیم گفت : این جولیا رابرتز است. ما به راه خود ادامه دادیم اما چند قدم جلوتر فین گفت: بله مادر من جولیا رابینسون است.”

 

جولیا که خیلی مشتاق است که بداند زندگی برای کودکانی که در خانواده های مشهور متولد می شوند ، چگونه است ، با گریس گامر، هنر پیشه همکار خود در فیلم ” لری کرون”، که دختر بازیگر مشهور مریل استریپ است ، درباره این موضوع صحبت کرد.جولیا رابرتز می گوید:”من از گریس پرسیدم که وقتی متوجه شده مادرش یک هنرپیشه بسیار مشهور است چندساله بود ؟

 

او پاسخ داد : فکر می کنم حدود ۹ سالم بود که هم چیز را متوجه شدم و توانستم کاملا” این موضوع را درک کنم. من پرسیدم “از این موضوع خوشحال شدی و به راحتی با آن کنار آمدی؟او گفت:”بله خیلی برایم خوشحال کننده بود وبا فهمیدن این موضوع خیلی آرامش پیداکردم ... واقعا” امیدوار کننده بود.  

                                                                                                           ( پایان)

 

تندیس جولیا رابرتز در موزه(مادام توسو )لندن

 

تعداد بازدید از این مطلب: 6243
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10

چهار شنبه 4 فروردين 1394 ساعت : 11:28 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
گزارش اکران نوروز 94
نظرات
گزارش اکران نوروز94
 
مهرداد میخبر
 
Image result for ‫عکس هفت سین وسینما‬‎
 
همواره نمایش فیلمهای نوروزی و اکران موفق آن ها تضمین فروش فیلم ها در فصل های دیگر بوده است. نوروز 94 نیز فرارسیده و اکران نوروزی با برگزیده ای از تولیدات سال 1393 آغاز گشته است. حال باید دید چقدر فیلم های انتخاب شده توان روشن نگه داشتن سالنهای سینما در ماه های دیگر را سال را خواهند داشت. 
پروسه ی اکران فیلم‌های نوروزی از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا اگر فیلمهابه درستی انتخاب شوند و تنوع سلیقه‌ها در اکران در نظر گرفته شود شاهد فروش مناسب فیلم‌ها در این اکران خواهیم بود و اقبال مخاطب در طول سال را هم باعث خواهد شد.در نوشتار ذیل تعداد12فیلم که هم اکنون بعنوان اکران نوروزی بر پرده سینماهای کشور در حال نمایش هستند معرفی شده اند و در ضمن توضیحات مختصری نیز در باره آنها درزیر عنوان هر فیلم آمده است.

1-رخ دیوانه/ابوالحسن داودی

 
Rokh divane.png
 
 

اولین فیلم لیست اکران نوروزی سال 1394 ، فیلم( رخ دیوانه) است.

این اثر  فیلمیست به کارگردانی ابوالحسن داوودی، نویسندگی محمدرضا گوهری و تهیه‌کنندگی بیتا منصوری که درسال ۱۳۹۳ساخته شده است.فیلم داستان چند جوان است که در یک قرار اینترنتی با یکدیگر آشنا شده و به دنبال یک شوخی و شرط بندی در مسیری پیچیده و دلهره آور می افتند. مسیری که درک جدیدی از زندگی و اجتماع را برای هرکدامشان رقم می زند. فیلم سینمایی «رخ دیوانه» در اکران نوروزی درحالی جای گرفته است که در اکثر مواقع بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر این اقبال را نداشته تا در اکران نوروزی قرار گیرد. این فیلم در بهار امسال جلوی دوربین رفت و مراحل فنی فیلم با دقت انجام شد تا فیلم از هرجهت آماده نمایش باشد.

«رخ دیوانه» درجشنواره فیل فجر 1393توانست نظر کارشناسان و هیات داوران جشنواره و از همه مهمتر نظر مخاطبان را به خود جلب کند این فیلم 18 نمایش مردمی در جشنواره داشت که به همین تعداد (18 نمایش) فوق‌العاده جشنواره را به خود اختصاص داد و این نمایش‌ها در اکثر سالن‌های سینمای مردمی انجام شد.در این فیلم طناز طباطبایی، صابر ابر، ساعد سهیلی، نازنین بیاتی، امیر جدیدی، سحر هاشمی، رضا آحادی، فرنوش آل احمد، بیژن امکانیان، گوهر خیراندیش و... به ایفای نقش میپردازند.فیلم سینمایی «رخ دیوانه» 5 سیمرغ بلورین در بخش‌های مختلف را از آن خود کرد که مهمترین آن‌ها را می‌توان سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه مردم دانست.

 
2-ایران برگر/مسعود جعفری‌جوزانی
 
Image result for ‫عکس فیلم ایران برگر‬‎
 
دومین فیلم لیست یعنی «ایران برگر» ساخته مسعود جعفری جوزانی است ویکی از از فیلم‌های نمایش داده شده در جشنواره فیلم فجرمیباشد.فیلم با توجه به موضوع کمدی و طنزش و فضای شاد و مفرحی که دارد مناسب عید تشخیص داده شده ودر اکران‌های نوروزی جای گرفته است. سناریوی این فیلم توسط مسعود جعفری جوزانی و محمدهادی کریمی نوشته شده است. 
این فیلم داستان امرالله خان و فتح‌الله خان است که بر سر انتخابات شوراها در یک روستا با یکدیگر رقابت می‌کنند.در این فیلم جوزانی تلاش داشته است از بازیگرانی بهره بگیرد که امتحان خود را در کارهای تلویزیونی پس داده‌اند و توانسته‌اند نظر مخاطب تلویزیونی را به خود جلب کنند حال باید این بازیگران چقدر توان جذب مخاطب سینما را خواهند داشت.ایران برگر پیش از اکران عمومی، در خرم آباد و در حضور جمعی از هنرمندان، فرهیختگان و مسئولان استان لرستان به نمایش در آمد. لرها معتقد بودند استفاده از زبان لُری در این فیلم سینمایی نابجا بوده است و به هجمه فرهنگی موجود علیه سنت ها و زبان های لری کمک کرده است.

 مسعود جعفری جوزانی پس از سریال ارزنده « در چشم باد» فیلم سینمایی «ایران برگر» را ساخت و به گفته سحر جعفری جوزانی (در مراسم سینما آزادی) تنها به این قصد فیلم ساخته شده است که ساعات مفرح و شادی را برای مخاطبان فراهم آورد. این فیلم سیمرغ بلورین چهره‌پردازی را برای مهین نویدی به ارمغان آورد.

 در این فیلم بازیگرانی چون علی نصیریان، محسن تنابنده، حمید گودرزی، احمد مهرانفر، میرطاهر مظلومی، فریبا متخصص، سحر جعفری جوزانی، گوهر خیراندیش، شهره لرستانی، محمدرضا هدایتی، فتح الله جعفری جوزانی و... به ایفای نقش پرداختند.
 
3-طعم شیرین خیال/کمال تبریزی
 
Image result for ‫عکس فیلم طعم شیرین خیال‬‎
 
کمال تبریزی در نوروز 93 فیلم سینمایی «طبقه حساس» را روانه اکران کرد که با توجه به موضوع طنز و حضور رضا عطاران توانست در میان فیلم‌های میلیاردی نوروزی جای گیرد. او که ریاست کانون کارگردانان را برعهده دارد جدیدترین ساخته‌اش «طعم شیرین خیال» هم شانس حضور در اکران نوروزی را یافت. این در شرایطی است که فیلم نتوانست نظر منتقدان و کارشناسان و مخاطبان را به خود جلب کند. شاید کمال تبریزی به موفقیت فیلمش در اکران نوروزی امیدوار است.او به تازگی تقاضای پروانه ساخت برای فیلم جدیدش را نیز به وزارت ارشاد سپرده است.
 
فیلم ماجرای آشنایی نازنین و خانواده‌اش با فردی است که قرار است به خواستگاری او بیاید. فیلم براساس سفارشی که سرمایه‌گذاران داده‌اند ساخته شده است و در طول فیلم تذکراتی درباره محیط زیست و توجه به پیرامون ما به صورتی مستقیم به مخاطب داده می‌شود. در این فیلم خبری از قصه‌ای شیوا و روان نیست و بیشتر به خطابه و موعظه می‌ماند تا اثر سینمائی و ساخت این فیلم توسط کارگردان ظریف بین و نکته دانی چون تبریزی قدری عجیب بنظر میرسد..«طعم شیرین خیال»  پیش از این با نام «درسرهای شیرین»درخبرها آمده بود.

در این فیلم کمال تبریزی از حضور شهاب حسینی و نازنین بیاتی بهره برده است و بازیگرانی چون نادر فلاح، نازنین فراهانی، پریوش نظریه، مهدی حسینی بجستانی، عیسی یوسف پور هم به ایفای نقش می‌پردازند.

 
4-استراحت مطلق/عبدالرضا کاهانی
 
استراحت مطلق
 
 
چهارمین فیلم لیست اکران نوروز 94جدیدترین ساخته عبدالرضا کاهانی است .این فیلم نیزمانند دیگر کارهای این کارگردان قبل از گرفتن پروانه اکران با اصلاحاتی از سوی وزارت ارشاد مواجه شده بودولی بدلیل آماده نشدن فیلم و دیر انجام گرفتن اصلاحات خواسته شده،این فیلم شانس حضور در جشنواره را از دست داد .کاهانی دریک نشست خبری که قبل از جشنواره برگزار کرد برای ارشاد خط و نشان کشید. بهر تقدیر اوتمام اصلاحات فیلم را مو به مو انجام داد اما همانطور که گفته بود فیلمش را در اسفندماه اکران کرد و سپس اثر خود را در زمره فیلم‌های نوروزی قرار داد. این فیلم مانند آثار قبلی این کارگردان فیلمی اجتماعی انتقادی است و برخلاف کار قبلی‌اش که در فرانسه ساخته شده است این فیلم  در ایران جلوی دوربین رفته است. کاهانی خلاصه داستان کوتاهی را در اختیار رسانه‌ها قرارداده است: تهران مال تو ئه مگه؟!...بجز این جمله کوتاه و چند پهلو در هیچ رسانه ای از داستان این فیلم حتی یک خط دیده نشده است .باید فیلم را تماشا کرد و آنگاه فهمید منظور کاهانی از آوردن جمله مذکور چیست.آخرین فیلمی که از کاهانی در سینماهای ایران اکران شده، بی خود و بی جهت است.

 در این فیلم بازیگرانی چون ترانه علیدوستی، بابک حمیدیان، رضا عطاران، مجید صالحی، فریده فرامرزی و امیرشهاب رضویان به ایفای نقش می‌پردازند. فیلم احتمالاً 75 دقیقه است زیرا اگر کوتاه‌تر بود به همراه یک فیلم کوتاه مجوز نمایش دریافت می‌کرد.

 
5-روباه/ بهروز افخمی
 
روباه
 
«روباه» ساخته بهروز افخمی پنجمین  فیلمیست که در اکران نوروزی جای گرفته است. فیلم آماده بود وبرای اکران مشکلی نداشت امااین انتخاب کمی دیرانجام شد آنهم به این دلیل که دیرتر از همه فیلم‌ها با سینمای سرگروه خود (فرهنگ) قرار داد بست.
 
فیلم «روباه» با مشارکت 100 درصدی فارابی ساخته شد. این فیلم تا اوایل بهمن ماه فیلمبرداری داشت و به سرعت کارهای فنی آن انجام شد. فیلم داستان مامور اسرائیلی است که برای دور جدید ترور دانشمندان اتمی به ایران فرستاده می‌شود. این مامور ورزیده تنها کار می‌کند و از همکاری آدم‌های فریب خورده و یکبار مصرف استفاده می‌کند که تا آخرین لحظه از ماموریت خود خبر ندارند. یک موتور سوار مسافرکش در دام او می‌افتد و نادانسته برای ترور تعلیم می‌بیند و ...
 
این فیلم که درباره ترور دانشمندان هسته‌ای کشور بود در مراحل تولید با انصراف سه بازیگر مواجه شد رامبد جوان محسن تنابنده و ساعد سهیلی بازیگرانی بودند از حضور در این پروژه انصراف دادند البته افخمی در نشست پرسش و پاسخ این فیلم اعلام کردند این بازیگران بازیگران اصلی نبودند. افخمی در این فیلم تلاش کرده است تا روابط  افراد به گونه‌ای به نمایش درآید که با  مخاطب عام ارتباط درست برقرار کند.در این فیلم علاوه بر مرجان شیرمحمدی، حمید گودرزی، آرش مجیدی و جلال فاطمی که نقش برادر نتانیاهو را برعهده دارد به ایفای نقش می‌پردازند.
 
 
6-پریدن از ارتفاع کم/حامد رجبی

پوستر فیلم پریدن از ارتفاع کم

 ششمین فیلم لیست اکران یعنی «پریدن از ارتفاع کم» اولین فیلم بلند سینمایی کارگردانش حامد رجبی است و رامبد جوان و نگار جواهریان، نقش‌های اول آن را به عهده دارند..تهیه کننده این فیلم مجید برزگر است و داستان زن جوانی را روایت می کندکه چهارماهه باردار است ولی جنین در داخل شکمش می‌میرد و او تصمیم می‌گیرد که در این‌باره به کسی چیزی نگوید. فیلم محصول مشترک کشور ایران و فرانسه است. حامد رجبی دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی سینما از دانشگاه‌ تهران است. او هشت فیلم کوتاه داستانی ساخته و در نوشتن فیلمنامه‌های سینمایی «فصل باران‌های موسمی» و «پرویز» نیز با مجید برزگر مشارکت داشته است.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 7858
برچسب‌ها: اکران نوروز94 ,
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9

شنبه 1 فروردين 1394 ساعت : 8:9 بعد از ظهر | نویسنده : م.م

اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
تقدیم به عزیز سفرکرده ام (فاطمه) .گرچه ناگهان مراتنها گذاشتی ولی به دیداردوباره ات امیدوارم،درلحظه موعودی که ناگهان میآید. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- د رقرونی هم دور وهم نه چندان دور( ایران )باوجود نشیب و فراز های تاریخی بسیارش در بازه های زمانی مکرر،همواره ابرقدرتی احیا شونده و دارای پتانسیل و استعدادبالا برای سیادت برجهان بود .کشورما نه تنها از نقطه نظرقابلیتهای علمی و فرهنگی ،هنری ،ادبی و قدرت نظامی یکی از چندتمدن انگشت شماری بود که حرف اول را دردنیاهای شناخته شده ی آن زمانها میزد، بلکه در دوره هائی طلائی و باشکوه ،قطب معنوی و پرجلال و جبروت جهان اسلام نیز بشمار میرفت . در عصر جدید که قدرت رسانه بمراتب کارآمد تر از قدرت نظامیست باید قابلیتهای بالقوه و اثبات شده ایرانی مسلمان را برای ایجاد رسانه تعالی بخش،درست و کارآمدبه همه یادآوری نمودتا اراده ای عظیم درهنرمندان ما پدید آید درجهت ایجاد (سینمای متعالی)و پدیدآوردن رقیبی متفاوت و معناگرا برای سینمای پوچ ،فاسد و مضمحل غرب و شرق نسیان زده و بالاخص " غول هالیوود"که برکل جهان سیطره یافته است.شاید بپرسید چرا سینما؟...جواب این است : سینما تاثیر بخش ترین رسانه در عالم است و باآن میتوان وجود معنوی انسانها را تعالی دادویا تخریب کرد...و متاسفانه تخریب کاریست که در حال حاضر این رسانه با عمده محصولات خودبه آن همت گماشته است و تک و توک محصولات تعالی بخش آن همیشه در سایه قراردارندو بخوبی دیده نمیشوند چون جذابیت عام ندارندو قادر به رقابت با موج خشونت و برهنه نمایی موجودنیستند. دادن جذابیت و عناصر لذت بخش نوین و امتحان نشده بدون عوامل گناه آلود به محصولات تصویری بگونه ای که بتواند بالذات ناشی از محصولات سخیف و ضد اخلاقی رقابت نماید کاریست بس پیچیده که نیازمند فعالیت خالصانه مغزهای متفکر ومبتکراست و من فکر میکنم این مهم فقط از عهده هنرمندان و متفکران ایرانی برخواهد آمد و شاید روزی که من نباشم محقق گردد...شاید
منو اصلی
موضوعات
لینک دوستان
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 193
:: کل نظرات : 70

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 25

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 312
:: باردید دیروز : 59
:: بازدید هفته : 3640
:: بازدید ماه : 25201
:: بازدید سال : 150966
:: بازدید کلی : 654320
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان CINTELROM و آدرس cintelrom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.